گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
آیات الاحکام
جلد دوم
کتاب القضاء و الشهادات



اشاره
این کتاب در بیان حکم قاضیست و گواهیها و در این کتاب پانزده آیتست:
سورة ص آیه 26
الایۀ الاولی قوله تعالی فی سورة ص یا داوُدُ إِنَّا جَعَلْناكَ خَلِیفَۀً فِی الْأَرْضِ فَاحْکُمْ بَیْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ وَ لا تَتَّبِعِ الْهَوي یعنی اي داود به
درستی که ما گردانیدیم ترا خلیفه و وکیل خود در زمین پس حکم کن میان مردم به راستی پیروي مکن هوسهاي نفسانی خود را.
مراد از خلیفه قایم مقام پیغمبر سابق است یا وکیل و گماشته خداي تعالی در تبلیغ احکام او بخلق. و هوي در لغت بمعنی محبت و
دلالت میکند بر مشروعیت و وجوب حکم و قضاء «1» میل نفسانیست. پس آیت مذکوره
1) خلاصه آن چه از آیه کریمه __________________________________________________)
مستفاد میگردد بشرح زیر است: 1- حکام و سلاطین عادل جانشین و منصوبین مقام احدیت هستند باید مراعات قوانین عدل و
انصاف را نموده با حق قضاوت نمایند. 2- قضاة در همه حالات باید تابع کتب الهی و دلیل عقلی شده از اتباع خواهش نفس احتراز
کنند تا این که از گمراهی نجات یابند. آیات الأحکام (الجرجانی)، ج 2، ص: 709 میان مردم به راستی. و بر وجوب تسویه میان
متخاصمین و عدم ترجیح یکی بر دیگري در سلام و کلام و نشستن و نظر کردن و غیر آن.
سورة المائدة آیه 48
الایۀ الثانیۀ قوله تعالی فی سورة المائدة فَاحْکُمْ بَیْنَهُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ وَ لا تَتَّبِعْ أَهْواءَهُمْ. یعنی پس حکم کن اي محمد میان مردم به آن
چه فرستاده است خداي تعالی به تو در قرآن و پیروي مکن هوسهاي نفسانی ایشان را. کلمه فا از براي تفریع است بر کلام سابق و
صفحه 324 از 346
آن قول اوست وَ أَنْزَلْنا إِلَیْکَ الْکِتابَ بِالْحَقِّ. و مراد از (أَهْواءَهُمْ) میلهاي نفسانی و هوسهاي شهوانی مردم است در قضایاي شرعیه
نیز دالست بر وجوب حکم میان متخاصمین به راستی و عدم «1» که واقع شود میان ایشان. و این آیت
-3 قضاتی که مراعات قوانین الهی و __________________________________________________
دین مقدس خدائی نمیکنند و به خواهش نفس خودشان قضاوت میکنند خودشان را از راه الهی کنار میسازند. 4- قضاتی که از
حکم شریعت و دلیل عقل کنار افتاده تابع نفس اماره شدهاند ایشان راست در مقابل ترك وظیفه (عدالت) عذابی سختتر در روز
رستخیز (لَهُمْ عَذابٌ شَدِیدٌ بِما نَسُوا یَوْمَ الْحِسابِ). آیه شریفه صریحست که حکم و قضاوت باید موافق حق و قانون الهی باشد پس
قضاء وفق قوانین تولید افکار بشري قضاء بحق نیست بلکه حکم به مقتضاي اتباع هواي مردم و وفق حکم فرمانروایانست. ( 1) آیه
شریفه صریحست که حکم و قضاوت باید موافق قانون اسلامی باشد پس قضاء وفق قوانین عرفی تولیدي افکار بشر از قبیل اتباع به
اهواء مقننین و حکمرانان میباشد. آیات الأحکام (الجرجانی)، ج 2، ص: 710 ترجیح بعضی بر بعضی بغیر حق و نزدیکست باین
آیت در لفظ و معنی آیتی که مذکور است بعد ازین آیت نزدیک به او و آن قول اوست (وَ أَنِ احْکُمْ بَیْنَهُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ وَ لا تَتَّبِعْ
أَهْواءَهُمْ). و کلمه (أن) در این آیت ان مفسره است و معطوفست بر کتاب در قول او وَ أَنْزَلْنا إِلَیْکَ الْکِتابَ یا بر مجموع (أنزلنا)
بتقدیر و أمرنا ان احکم.
سورة النساء آیه 65
الایۀ الثالثۀ قوله تعالی فی سورة النساء فَلا وَ رَبِّکَ لا یُؤْمِنُونَ حَتَّی یُحَکِّمُوكَ فِیما شَجَرَ بَیْنَهُمْ ثُمَّ لا یَجِ دُوا فِی أَنْفُسِهِمْ حَرَجاً مِمَّا
قَ َ ض یْتَ وَ یُسَلِّمُوا تَسْلِیماً. یعنی پس سوگند به پروردگار تو اي محمد که ایمان نمیآورند تا آن که حاکم گردانند ترا در آن چه
محل نزاع واقع میشود در میان بعد از آن نیابند در نفسهاي خود تنگی و ملالی از جهت آن چه حکم کنی به آن و انقیاد کنند
حکم ترا انقیاد کردنی. بعضی مفسران گفتهاند که سبب نزول این آیت آن بود که نزاع واقع شد میان زبیر و حاطب بنی ابی بلتعه در
باب حق الشرب آب رود خانههاي موضع حره که در مدینه واقع شده و به آن درختهاي خرماي خود را آب میدادند و نزد پیغمبر
صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم رفتند. آن حضرت فرمود به زبیر که اول تو آب ده بعد از آن به همسایه خود بگذار حاطب گفت از
جهت آن که زبیر پسر عم تست به جانب او حکم کردي آن حضرت متغیر شد و فرمود که اي زبیر آب ده بعد از آن ببند آب را بر
زمین خود تا آن که به سرهاي پلها برسد و استیفاي حق خود بکن بعد از آن بگذار. اول بطریق مصالحه فرمود که زبیر پیش از
استیفاء حق خود حاطب را تسلی نماید. آیات الأحکام (الجرجانی)، ج 2، ص: 711 و چون حاطب راضی نشد حکم فرمود که زبیر
استیفاء حق خود نماید زیرا که حق او مقدم بود بحسب شرع پس این آیت نازل شد. و کلمه فا تفریع است بر ما قبل و لا زایده است
پیش از قسم و واو ربک واو قسم است و قول او (لا یُؤْمِنُونَ) تا آخر جواب قسم. و شجر در لغت اختلاف و اختلاطست و از این
جهت درخت را شجر خواندهاند زیرا که اجزاي او مختلط است با هم یا آن که شاخهاي او مختلف است در وضع. یعنی ایمان ایشان
معتبر نمیشود تا آن که حاکم خود دانند ترا در آن چه مختلف فیه و محل نزاع واقع میشود در میان و هر حکمی که بکنی برایشان
نیز دلالت میکند بر «1» تنک دل نشوند و اطاعت و انقیاد نمایند حکم ترا از خلوص و اعتقاد. و پوشیده نیست که این آیت
مشروعیت حکم و بر وجوب انقیاد متخاصمین حکم حاکم را.
سورة المائدة آیه 44 تا 47
الایۀ الرابعۀ قوله تعالی فی سورة المائدة وَ مَنْ لَمْ یَحْکُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولئِکَ هُمُ الْکافِرُونَ. یعنی آن کسانی که حکم نکنند به آن
چه فرستاده است خداي تعالی از احکام شرعیه در کتب سماویه پس آن جماعت کافرانند.
صفحه 325 از 346
1) آیه شریفه صریحست در این که __________________________________________________)
رضا بحکم حضرت رسول صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم در موضوع اختلاف و تنازع و حکم قرار دادن آن حضرت و تسلیم بقضاء
رسول اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم علامت تحقق ایمانست. و این که شخص منافق ایمان به خدا و رسول او ندارد. و این که
عدم نفاق موقعی معلوم میگردد که شخص در ظاهر یا در باطن بر خلاف ما انزل اللَّه رفتار نکند. [.....] آیات الأحکام (الجرجانی)،
وَ مَنْ لَمْ .«1» ج 2، ص: 712 و در آخر دو آیت بعد از این آیت واقع شده که: وَ مَنْ لَمْ یَحْکُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ
.«2» یَحْکُ مْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولئِکَ هُمُ الْفاسِقُونَ
1) یعنی هر که طبق احکام منزله __________________________________________________)
( خدا حکم نکند از ظالمان خواهد بود. آیه شریفه نص است در این که قضاوت بر خلاف دین ظلم و حاکم به آن ظالمست. ( 2
یعنی هر کسی که وفق و مقتضاي دین الهی حکم نکند از فاسقین خواهد بود آیه کریمه صریحست در این که هر کس بما انزل اللَّه
(وفق قانون دادگستري شرعی) حکم نکند فاسق است. باید مسلمین عبرت گرفته رضا ندهند بحکم و قضاوت حاکمان جور که در
مسند قضاوت نشسته در میان مسلمین حکومت میکنند. حکم خلاف شرع را امضاء ننمایند هر چند در حق باشد مگر اضطرارا و گر
(49 -48 - نه موجب فسق و ترویج احکام جایرانه میباشد وَ سَیَعْلَمُ الَّذِینَ ظَلَمُوا أَيَّ مُنْقَلَبٍ یَنْقَلِبُونَ. (تذکرة) در این سه آیه ( 47
خداي تعالی آنهایی که طبق احکام الهی قضاوت نکنند به سه صفت قبیح یاد میفرماید. و هر یکی از این سه صفت مساوق با
صفت کفر است باین معنی که حاکم بخلاف حکم الهی کافر بوده، در کفر خود نهایت سرکش و متکبر، و صفت فسق و ظلم را
شعار خود گردانیده به احکام دین عمل نکرده و در مقام قضاوت بخلاف قوانین شرع فتوي میدهند. متأسفانه در این دوران اگر
روي زمین را گردش کنی از اهل تورات و انجیل و قرآن یک نفر پیدا نمیکنی که بحکم کتاب الهی قانع شده و بدان عمل کند
خصوصا در ممالک و سرزمین مسلمین به جهت این که آیین قضاوت معمولی از رشحات افکار بشر بوده و قضاة ملزم به تطبیق
قوانین شرعی اسلامی نیستند. آیات الأحکام (الجرجانی)، ج 2، ص: 713 و هر سه آیت در شأن یهود نازل شده در تغییر و تحریف
ایشان احکام تورات (__________________________________________________ أَ فَحُکْمَ
الْجاهِلِیَّۀِ یَبْغُونَ وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ حُکْماً لِقَوْمٍ یُوقِنُونَ. آیا حکم جاهلیت را طلب مینمایید. کیست حکم کننده بهتر که از خدا
براي قومی که به خدا یقین دارند. و بالجمله با وجود قوانین و احکام دین حنیف اسلام نسزد که از احکام جاهلی و دیکتاتوري و
استبدادي و قوانین بین المللی پیروي نمود. بلکه عمل طبق قوانین و مقررات شرع اسلامی سبب زندگی با ترفه الحال است. به جهت
آن که این قوانین براي بشر به حکمت باري تعالی تشریع و نازل شده. عهدهدار و ضامن تأمین سعادت و رفاهیت حال اجتماع است.
واي بر حال توده که خودشان را اهل کتاب و قرآن میخوانند و حال آن که از احکام الهی دور هستند. (وَ مَنْ یَتَوَلَّهُمْ مِنْکُمْ فَإِنَّهُ
مِنْهُمْ إِنَّ اللَّهَ لا یَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ 52 ). و به عبارت دیگري. قوانین دادگاههاي اجتماعی امروزي که فعلا در موقع اجراست از
ترشحات افکار متفکرین بشر بوده. داراي نواقص و اشتباهات و خطاکاریهاي فاحش غیر قابل عفو و اغماض هستند. چون که واضع
این چنین قوانین افراد عادي نوع بشرند که همواره احساسات غریزیشان را در عرصه فکر بشري پروراننده و پی عواطف و تمایلات
نفسانی میکردند. هر گز قانونی را که ناسخ حواس و عواطف باشد وضع نکرده بلکه پیوسته براي از بین بردن هم چون قوانین
، کوشش خواهند کرد. پس براي اصلاح اجتماع و دفع فساد بایستی از قوانین و نوامیسی استفاده آیات الأحکام (الجرجانی)، ج 2
ص: 714 را لیکن حکم عام است. و (ظلم) تعدیست بر نفس یا بر غیر و (فسق) خروج مؤمن است از طاعت
__________________________________________________نمود که از جانب پروردگار عالم لا
یزال بینقص که به حضرت رسول صلی اللَّه علیه و آله و سلّم که هر گز از خواستهها و امیال بشري پیروي نفرمودند وحی فرموده
است. اقسام قضاة قضاوت کنندگان چهار قسمند سه قسم در دوزخ و یکی در بهشت است. 1- قاضی به جور در حالی که میداند
صفحه 326 از 346
که قضاوتش جور و خلاف شرع است آن قاضی به دوزخ خواهد رفت. 2- قاضی به جور در حالی که خودش نداند که قضاوت او
جور بوده همان قاضی در آتش است. 3- قاضی بحق در حالی که خودش نمیداند که قضاوتش وفق شرع است آن هم در آتش
است. 4- قاضی و دادخواه بحق و طبق شرع انور در حالی که عالم است بحق بودن قضایش این قبیل دادخواه اهل بهشت است. (از
امام صادق علیه السّلام کافی ج 7 ص 407 ). (یدل اللَّه فوق رأس الحاکم ترفرف بالرحمۀ فاذا خاف فی حکمه و کله اللَّه إلی نفسه).
(عن علی علیه السّلام کافی ج 7 ص 410 ) (الحکم حکمان حکم اللَّه عز و جل و حکم الجاهلیۀ فمن أخطأ (فی) حکم اللَّه (فقد)
حکم بحکم الجاهلیۀ. (عن ابی عبد اللَّه علیه السّلام کافی ج 7 ص 407 ) آیات الأحکام (الجرجانی)، ج 2، ص: 715 خداي تعالی. و
وجه تعبیر به اوصاف ثلثه یا تفنن است بنا بر آن که مراد از فسق مطلق خروج از طاعت خداي تعالی باشد. یا آن که تعبیر بکفر مبنی
بر آنست که عدم حکم به آن چه خدا فرموده و حکم کردن بخلاف آن از جهت انکار حکم خداي تعالی و اعتقاد حقیت خلاف
آن باشد. و تعبیر بظلم و فسق مبنی بر آنست که عدم حکم به آن چه خدا فرموده از روي اعتقاد باشد. چنانکه مرویست از ابن عباس
پس از آن حیثیت که تعدیست بر غیر ظلم باشد بر غیر چه متبادر از آن ظلم بر غیر است و از آن حیثیت که خلاف حکم خداي
تعالی است فسق باشد. و بر هر تقدیر آیات مذکوره دلالت میکند بر آن که واجبست حکم به آن چه خداي تعالی فرموده.
سورة النساء آیه 58
الایۀ الخامسۀ قوله تعالی فی سورة النساء إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُکُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَماناتِ إِلی أَهْلِها وَ إِذا حَکَمْتُمْ بَیْنَ النَّاسِ أَنْ تَحْکُمُوا بِالْعَدْلِ.
تفسیر این آیت بتمام در کتاب عقود گذشت و غرض از ایراد او اینجا آنست که دلالت میکند بر وجوب حکم حکام شرع میان
.«__________________________________________________1» مردم بر وجه عدالت و راستی
1) خلاصه مفاد آیه شریفه اموریست بشرح زیر: 1- امانتها را باید به صاحبانش مسترد کرد. 2- در قضاوت باید به عدل رفتار نمود )
به طوري که نباید بین دو طرف مدعی و مدعی آیات الأحکام (الجرجانی)، ج 2، ص: 716
سورة النساء آیه 105
الایۀ السادسۀ قوله تعالی فی سورة النساء ایضا إِنَّا أَنْزَلْنا إِلَیْکَ الْکِتابَ بِالْحَقِّ لِتَحْکُمَ بَیْنَ النَّاسِ بِما أَراكَ اللَّهُ وَ لا تَکُنْ لِلْخائِنِینَ
خَصِ یماً __________________________________________________. علیه تفاوت گذشت و یا
رشوه گرفت و طرفداري نمود. 3- حکم باید از روي حق و عدل و انصاف صادر شود. 4- بزرگواري شخص با اطاعت از قوانین
محرز میگردد اشخاص بزرگ نباید در مخاصمه برتري فروشی نمایند. 5- عدالت در حکم و قضاوت و همه را یکسان دیدن و به
عدالت رفتار نمودن اموریست که خداوند با این سخنان موعظه نیک و پند میدهد. 6- خداوند متعال جمیع اعمال مردم را دیده و
شنیده هیچ چیز نمیتواند از او مخفی بماند (إِنَّ اللَّهَ کانَ سَمِیعاً بَصِ یراً). (یادآوري) خطاب در آیه به حکام قضاوت و رؤساء و
اشخاص بزرگانست واي بحال چنین کسانی که وفق مفاد آیه شریفه رفتار نمیکنند. و آئین شرع را به کنار انداخته دین را منسوخ
میبینند و با این حال چطور قطع و فصل حاصل میشود. قضاة و حکام امروزه لازمست از قضاة حق پیروي کنند و از افعال و گفتار
حضرت علی علیه السّلام صادره در موضوع قضاة و قضاوت سرمشق گیرند. روزي حضرت علی علیه السّلام با یهودي در زمان
خلافت آن بزرگوار به پیش شریح قاضی (منصوب از طرف خود حضرت علی علیه السّلام) رفتند قاضی پس از دیدن تشریف
فرمائی حضرت علی از محل خود حرکت کرده حضور حضرت ایستاد حضرت علی علیه السّلام اشاره فرمود تا بنشیند بعد آمده با
یهودي برابر قاضی ایستادند (چون که در مرافعه در قانون شرع انور شرط است که هر دو خصم با هم برابر بایستند و به حاکم جایز
نیست که بین آنها تفاوت گذاشته بیکی احترام کرده و به دیگري اعتناء نکند) تا شروع به مرافعه گردید. آیات الأحکام
صفحه 327 از 346
(الجرجانی)، ج 2، ص: 717 یعنی به درستی که فرو فرستادیم بسوي تو اي محمد این کتاب کامل را که قرآنست به راستی تا آن که
حکم کنی میان مردم به آن چه نموده است و دانا گردانیده است ترا خداي تعالی به آن و مباش از جهت خیانت کنندگان دشمنی
شریح قاضی از آن .«__________________________________________________ 1» کننده با مردم
حضرت شاهد خواست حضرت علی علیه السّلام خود و قنبر و هم چنین حسن و حسین را بعنوان شاهد نشان داد. شریح قاضی
شهادت آنها را رد نمود. حضرت علی علیه السّلام فرمود تو شهادت حسین را رد میکنی در حالی که حضرت رسول صلّی اللَّه علیه
و آله و سلّم در حق آنها فرمود حسن و حسین سیدا شباب اهل الجنۀ. صحیح است که فرزندان منست ولی نمیتوان شهادت آنها را
رد نمود. یهودي پشیمان شده اقرار کرد که زره مال علی علیه السّلام است بعد بدین اسلام مشرف شد حضرت علی علیه السّلام هم
زره را به او بخشید. بعد رو به شریح قاضی کرده فرمود اگر دشمن من یهودي نبود هر آینه تو را بقتل میرسانیدم زیرا در مرافعه
بخاطر من بپا ایستادي و تفاوت بین دو خصم گذاشتی. لا جرم اهل اسلام باید از رفتار آن بزرگوار عبرت گیرند و اعمال خود را
مطابق اعمال ایشان کنند زیرا که در قیامت اول کسی که با رؤساي قضات مسلمانان منحرف شده به مقام مخاصمه خواهد آمد خود
آن بزرگوار است (الهی دیده بصیرت لطف فرماي). ( 1) خلاصه مفاد آیه شریفه اینست که یا محمد قرآن را به تو بحق نازل کردیم
تا در میان مردم به آن طریق وحی شده حکم کنی و مباش مخاصمه کننده به نفع خائنین. آیات الأحکام (الجرجانی)، ج 2، ص: 718
سبب نزول این آیت و آیت لا خَیْرَ فِی کَثِیرٍ مِنْ نَجْواهُمْ ( 114 النساء) که سابقا گذشت یکیست. و قول او (بِما أَراكَ اللَّهُ اذا اریت)
بمعنی اعلام است و ماء عبارتست از مضمون جمله که متضمن مفعول ثانی و ثالث اوست و عاید بما مقدر است یعنی بما اراکه اللَّه
یعنی به آن چه عالم گردانیده است ترا خداي تعالی به آن طریق وحی. و خصیم فعلیست بمعنی فاعل از خصومت بمعنی دشمنی
نیز دالست بر وجوب حکم به راستی و عدم جواز تقویت «1» کردن و مجادله نمودن با کسی. و این آیت
1) آیه شریفه به مطالبی ارشاد نماید __________________________________________________)
بشرح زیر: 1- این که خداوند متعال پیغمبر خود را مخاطب نموده به این که حکم کن در میان مردم بطریق وحی شده. 2- این که
حکم باید بدلیل وحی: که به واسطه قرآن یا به واسطه سنت حضرت رسول اکرم (ص) باشد. 3- این که خداوند عالم از باب تأکید
به حضرت رسول اکرم (ص) توصیه میفرماید که در موضوع رفع خصومت به نفع خائنان مجادله مکن بلکه به نفع اشخاص بريء و
تبرئه آنها خصیم باش با حکم کردن بطریق وحی شده. 4- این که مدافعه از یکی از متخاصمین و تلقین و تفهیم طریق اثبات ادعا به
مدعی خارج از وظیفه حاکم است چنانچه میفرماید (وَ لا تَکُنْ لِلْخائِنِینَ خَصِیماً). 5- این که مر حاکم راست طلب اصلاح از خدا و
درخواست موفقیت به قضاوت در میان متخاصمین و مترافعین چنانچه پس از نهی از مخاصمه به نفع خائنین میفرماید: وَ اسْتَغْفِرِ اللَّهَ
إِنَّ اللَّهَ کانَ غَفُوراً رَحِیماً. یعنی طلب اصلاح حال و موفقیت بامر قضاوت از خدا کن به درستی که خدا مصلح کارها و رحم کننده
است. آیات الأحکام (الجرجانی)، ج 2، ص: 719 احد متخاصمین بغیر حق از حاکم شرع.
سورة المائدة آیه 42
الایۀ السابعۀ قوله تعالی فی سورة المائدة فَإِنْ جاؤُكَ فَاحْکُمْ بَیْنَهُمْ أَوْ أَعْرِضْ عَنْهُمْ. یعنی پس اگر بیایند نزد تو اي محمد پس حکم
کن میان ایشان یا روي بگردان از ایشان ضمیر (جاءوا) راجع است بیهود که مذکورند در آیت سابق. و معنی آیت مذکوره تخییر
پیغمبر است صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم هر گاه یهود مرافعه کنند در نزد آن حضرت میان حکم کردن میان ایشان به احکام اسلام و
باز گردانیدن ایشان بحکم ایشان و این تخییر نزد اصحاب ما ثابت است همه حکام شرع را از امام و منصوبان به آن حضرت
بشرط آن که «1» خصوصا و عموما که مجتهدند
__________________________________________________و بالجمله مفاد آیه کریمه حکم و رفع
صفحه 328 از 346
خصومت طبق قوانین الهیه و نهی از مخاصمه به نفع خائن و ظالم است و امر بطلب اصلاح در امر قضاوة از باب تأکید و توجیه و
ارشاد به اهمیت منصب قضاء است نه این که نهی حضرت پیغمبر است از مخاصمه به نفع خائنین پس از تحقق مخاصمه یا هم و
قصد به نهی دادخواهان از مطالبه حقوق خودشان از خائن است. به جهت عصمت حضرت رسول اکرم (ص) از جمیع معاصی و
قبایح و (اخبار) وارده در شأن نزول به مناسبت مخالفت آنها با ادله عقلیه و نقلیه (مردد) و از قبیل زخرف است و مراد از امر به
استغفار طلب اصلاح و موفقیت به انجام وظیفه قضاوتست چون که غفر بمعنی اصلاح است چنانچه صریح قاموس و اقرب الموارد
است. ( 1) به جهت عموم امر به اخذ آن چه حضرت پیغمبر (ص) آورده است از طرف خداي تعالی و به جهت عموم امر بتأسی به
سیره آن حضرت و بدیهی است که علماء و فقهاء عدول قائم مقام حجج الهیه هستند پس تخییر در میان حکم به قضاي اسلامی و
در میان ارجاع بقضاء قوانین ثابته توراة و یا انجیل که متخاصمین معتقد به آن هستند ثابت است به حاکمان شرعی در زمان غیبت
امام (ع) (لَقَدْ کانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَ نَۀٌ). آیات الأحکام (الجرجانی)، ج 2، ص: 720 متخاصمین از یک ملت باشند به
و نزد بعضی این آیت منسوخ است به آیت (أَنِ احْکُمْ بَیْنَهُمْ .«2» و اگر یکی یهودي باشد و یکی نصرانی علی احد القولین «1» اتفاق
و بیضرورت قایل نباید شد به آن و اینجا ضرورت نیست زیرا که «3» بِما أَنْزَلَ اللَّهُ ( 49 ) و مخفی نماند که نسخ خلاف اصل است
ممکن است توفیق میان ایشان به آن که مراد از (أَنِ احْکُمْ) وجوب تخییري است نه عینی پس آیه مذکوره دالست بر تخیر حکام
شرع در آن که حکم کنند میان اهل کتاب به احکام اسلام یا حواله کنند ایشان را.
سورة الانبیاء آیه 78 تا 79
الایۀ الثامنۀ قوله تعالی فی سورة الانبیاء وَ داوُدَ وَ سُلَیْمانَ إِذْ یَحْکُمانِ فِی الْحَرْثِ إِذْ نَفَشَتْ فِیهِ غَنَمُ الْقَوْمِ وَ کُنَّا لِحُکْمِهِمْ شاهِدِینَ
فَفَهَّمْناها سُلَیْمانَ وَ کُلا آتَیْنا حُکْماً وَ عِلْماً
1) به جهت این که تخییر در صورت __________________________________________________)
اختلاف متخاصمین در مذهب موجب اختلاف و تشاجر خواهد شد. و علاوه ارجاع متخاصمین بخلاف قوانین اسلام خلاف اصل و
دلیل است چون که قدر متیقن موردي است که متخاصمین از یک ملت باشند و صورت اختلاف متخاصمین در مذهب خارج از
مورد نص است. ( 2) در صورت اختلاف متخاصمین در ملت و مذهب دو قول است: (یکی) آن که باید در خلاف مورد نص توقف
نمود به جهت آن که مراد از ارجاع مذکور رفع خصومت است و آن در این حال مرتفع نمیشود بلکه مزید بر علت میباشد.
(دیگري) آن که حکم به تخییر باقی و تعیین یکی از مذهب راجع بحاکم است تا منجر به تشاجر نباشد. ( 3) نسخ فرع وجود تناقض
و تباین کلی است و آن در مقام مفقود است و بطلان قول به نسخ این آیت را در کتاب اثبات الایات مشروحا بیان کردهایم. [.....]
آیات الأحکام (الجرجانی)، ج 2، ص: 721 یعنی یاد کن اي محمد واقعه داود و سلیمان را در آن زمان که حکم کردند در باب
تاك انگور به جهت آن که چریده بودند در او گوسفندان مردم و بودیم ما مر حکم ایشان را حاضران پس دانا گردانیدیم ما به آن
بدان که قول او (داوُدَ وَ سُلَیْمانَ) .«1» مسأله سلیمان را و هر کدام را از ایشان دادهایم حکومت پیغمبري و دانش و احکام الهی
منصوبند بحذف مضاف یا ذکر مقدر به قرینه (إِذْ یَحْکُمانِ) یعنی یاد کن حکم داود و سلیمان را در آن زمان که حکم کردند. و
مراد از قول او (یحکمان) معنی ماضویست و تعبیر از او بفعل مضارع از جهت تنبیه است بر احضار صورت بدیعه او. و حرث بمعنی
بمعنی چریدنست در شب. «2» ( زراعت است و اینجا مراد تاك انگور است. و (نقش
1) خلاصه مفاد آیه کریمه اینست: __________________________________________________)
یاد گیر اي رسول من (محمد ص) احوال داود و سلیمان را وقتی که در باره گوسفندان بیشبانی که مزرعی را تباه کردند. قضاوت
مینمودند (که از شیرشان صاحب زرع بقدر زراعتش استفاده کند) و ما بحکم ایشان گواه بودیم ( 78 ). و ما آن (قضاوت) را به
صفحه 329 از 346
2) (نفشت) الابل و الغنم ن ) .( سلیمان به وحی آموختیم و بهر یکی (از سلیمان و داود) مقام حکمفرمائی و دانش عطاء کردیم ( 79
ض ل نفشا: رعت لیلا بلا راع فهی نافشۀ. و نفاش (بضم الفاء) و الاسم النفش (بالتحریک) و لا یکون النفش الا لیلا و الهمل یکون
لیلا و نهارا. انفش الراعی الغنم و الابل: ارسلها لیلا ترعی و ترکها. آیات الأحکام (الجرجانی)، ج 2، ص: 722 و ضمیر حکم هم
راجع است به داود و سلیمان و متحاکمین مذکور ضمنا. و ظاهر آنست که فاء (فَفَهَّمْناها) تعقیب است و عطف است بر مقدري یعنی
(حکم داود فیه بشیء ففهمناها). و ضمیر مفعول در او راجع است به مسألهاي مذکور ضمنا یعنی حکم کرد داود علیه السّلام در
بعد از آن تفهیم کردیم مسأله را «1» حرث مذکور به چیزي
__________________________________________________تنفشت الابل او الغنم: بمعنی نفشت.
ابل او غنم نوافش اي ترعی لیلا بلا راع. ابل او غنم نفش اي ترعی لیلا بلا راع. ابل او غنم نفاش اي ترعی لیلا بلا راع. (اقرب
1) در آیه شریفه دلالتی نیست که حکم داود غیر از حکم سلیمان بود بلکه ظهور آیه اینست که حکم هر ) ( الموارد ج 2 ص 1329
یکی از داود و سلیمان در موضوع چرانیدن گوسفندان شبانگاه حرث دیگري را از طرف خدا بود بطریق وحی نه این که اول داود
حکم کرد بعدا سلیمان حکم علی حده کرد بهتر از حکم داود زیرا که خداوند متعال میفرماید (وَ کُنَّا لِحُکْمِهِمْ شاهِدِینَ فَفَهَّمْناها
سُلَیْمانَ وَ کُلا آتَیْنا حُکْماً وَ عِلْماً) یعنی ما بحکم داود و سلیمان شاهد و عالم بودیم و همان قضاوت را به سلیمان تعلیم دادیم و بهر
یکی از ایشان دادیم حکم و دانش در موضوع قضاوت. و ظاهر از این آیت اینست که حکم داود و سلیمان هر دو از ناحیه وحی بود
نهایت مطلب اینست که حکم داود بعنوان اطلاق بود و حکم سلیمان بعنوان تقیید حکم و یا توجیه اعمال آن چنانچه از اخبار وارده
در تفسیر آیه کریمه مستفاد میگردد. و به عبارت اخري حکم داود به تسلیم گوسفندان به صاحب حرث بعنوان اطلاق بود حضرت
سلیمان توجیه آن را بیان نمود که مراد از تسلیم گوسفندان تسلیم منافع ایشان است نه اعیان و رقبه آنها و چنین حکم دلیل بر اهلیت
سلیمان گردید به وصایت زیرا که دانستن تفصیل حکم متخاصمین و مترافعین و بیان حکمت آن امري است که دانسته نمیشود
آیات الأحکام (الجرجانی)، ج 2، ص: 723 در این باب به سلیمان علیه السّلام. و کلا مفعول آتینا است مقدم بر او جهت اهتمام به
تعلیم یعنی هر یک را از ایشان یا از پیغمبران دادهایم حکومت و علم. گویند حکمت داود علیه السّلام بر وجه واقع شد که صاحب
گوسفند تسلیم کند گوسفند خود را به صاحب تاك عوض آن چه تلف کردهاند. و سلیمان علیه السّلام یازده ساله بود گفت یا نبی
اللَّه موافقتر بحال مدعی و مدعی علیه آنست که حکم کنیم که صاحب گوسفند گوسفندان را در این سال تسلیم صاحب تاك کند
تا منتفع شود از نتاج آنها و شیر و پشم آنها و صاحب تاك تاك را تسلیم صاحب گوسفند نماید تا اصلاح کند بعد از آن بهم باز
گردانند. داود علیه السّلام گفت حکم تو بهتر است. و در (کافی) کلینی از امام صادق علیه السّلام روایت کردهاند که فرمود که حق
سبحانه و تعالی وحی فرستاد به داود علیه السّلام که یکی از فرزندان خود را وصی خود کن زیرا که در علم من قرار یافته که هیچ
پیغمبري را مبعوث نگردانم مگر آن که وصی او از اهل بیت او باشد. و داود علیه السّلام را فرزندان بسیار بود فاما یکی از فرزندان
خود را غیر سلیمان که مادر او زنده بود بیشتر دوست میداشت و میخواست که او را وصی خود گرداند. پس خداي تعالی وحی
کرد به داود (ع) که تعجیل مکن تا آن که یک روز
__________________________________________________مگر از روي وحی پس امتیاز حضرت
سلیمان به وصایت از طرف حضرت داود از میان برادران وي بعد از بیان تفصیل و حکمت حکم مترافعین ثابت شد به سبب اهلیت و
علم آن به تفاصیل قضاء بطریق وحی. آیات الأحکام (الجرجانی)، ج 2، ص: 724 دو مرد آمدند نزد او و دعوي کرد یکی بر دیگري
که گوسفندان او در شب تارکهاي انگور مرا خورده و ضایع گردانیدهاند. پس خداي تعالی وحی کرد به داود (ع) که جمع کن
فرزندان خود را هر کدام که در این قضیه حکم بر وجه صواب کند وصی تو او باشد. داود (ع) فرزندان را جمع کرد و چون بر
قضیه مطلع شدند سلیمان (ع). گفت که حکم کردم بر صاحب گوسفند که نتاج و پشمی که در این سال از گوسفندان او حاصل
صفحه 330 از 346
شود به صاحب تاك انگور تسلیم کند و تا یک سال باغ انگور را ترتیب کند تا مثل سابق انگور او حاصل شود. داود (ع) گفت چرا
حکم نکردي که نفس گوسفندان را تسلیم او نماید و در آن زمان قیمت تاك انگور که تلف شده بود و گوسفند برابر بود. سلیمان
(ع) گفت که از جهت آن که حاصل تاك او تلف شده و اصل تاك سال دیگر میروید و انگور میدهد پس مناسب آنست که او
حاصل گوسفندان خود را به او دهد نه اصل گوسفندان را. پس وحی آمد که حکم آنست که سلیمان کرد. و خلافست میان علماء
زیرا که مدار «1» در آن که حکم داود و سلیمان علیهما السلام به وحی بود یا اجتهاد. و مختار نزد محققان آنست که به وحی بود
اجتهاد بر ظن (__________________________________________________ 1) استدلال بر این که
حکم داود و سلیمان بطریق وحی بود نه بطریق اجتهاد به این که مدار اجتهاد بر ظن است و مرتبه انبیاء ارفع از آنست. اجتهاد در
مقابل نص است زیرا که قوله تعالی (فَفَهَّمْناها سُلَیْمانَ وَ کُلا آتَیْنا حُکْماً وَ عِلْماً) صریحست در این که حکم و قضاوت سلیمان بطریق
تفهیم و تعلیم خدائی بوده و خدا بهر یکی از داود و سلیمان حکمت و علم داده است بلکه قول او سبحانه (وَ کُلا آتَیْنا حُکْماً وَ عِلْماً)
در مقام تعلیل بیان گردیده است. آیات الأحکام (الجرجانی)، ج 2، ص: 725 است و مرتبه انبیاء و ائمه هدي (ع) ارفع است از آن
که بظن عمل کنند. فاما نه برین وجه که حکم سلیمان ناسخ حکم داود باشد چنانکه قول جبائیست زیرا که جایز نیست که ناسخ و
و نیز منافات نیست میان حکمهاي ایشان چه ممکن است که قیمت گوسفند و حاصل .«1» منسوخ هر دو در یک زمان واقع شوند
گوسفند با اجرة عمل و آن چه تلف شده بود از تاك انگور در آن زمان برابر بوده باشد پس هر دو حکم صواب بوده باشد بر
«2» تقصیر صاحب گوسفند چنانکه در شریعت ما نیز مقرر است لیکن حکم سلیمان (ع) صواب بود
1) و علاوه تفصیل و توجیه حکم و __________________________________________________)
بیان علت قضاء متباین با اطلاق حکم نیست تا حکم داود منسوخ باشد بحکم سلیمان چنانچه در محلش مبرهن نمودهایم. ( 2) بلکه
حکم حضرت سلیمان تفصیل اجمال حکم داود با اشتمال به علت قضاء بود نه این که اصلا متغایر با حکم داود (ع) بود تا نسخ لازم
آید. و علاوه در صورت تغایر اختیار حکم سلیمان بعنوان این که اصوب و بهتر است خالی از استحسان نیست و در دین الهی حکم
به استحسان باطل است خصوصا از پیغمبر خدا (داود ع). و علاوه حضرت سلیمان صاحب کتاب نبود تا حکم بخلاف حکم داود
(ع) بکند و وظیفه وصی اجراي برنامه وحی شده به موصی است و مع هذا کله. و الذي یستفاد مما رواه الصدوق ره فی الفقیه فی
الصحیح عن جمیل بن دراج عن زرارة عن ابی جعفر (ع) فی قول اللَّه عز و جل (و داود) الایۀ قال: لم یحکما انهما کانا یتناظران
(فَفَهَّمْناها سُلَیْمانَ) هو عدم تحقق صدور الحکم البتی من داود النبی حیث کان یناظر فی حکم القضیۀ لاختبار سلیمان (ع) و هذا هو
المناسب بحکمۀ الاختبار لاعلام الناس بانه هو الالیق بالوصایۀ لمکان علمه بالقضاء بوحی من اللَّه سبحانه. کما ان الظاهر مما رواه ابو
بصیر عن الصادق (ع) ان الحکم بإعطاء رقاب الغنم آیات الأحکام (الجرجانی)، ج 2، ص: 726 زیرا که مشتمل بود بر رعایت
مصلحت جانبین و صبر مدعی در گرفتن حق خود تا مدت یک سال اگر چه واجب نیست و لهذا داود (ع) حکم کرد به تسلیم نفس
لیکن افضل است. پس حکم سلیمان (ع) مبنی بر افضل واقع شد بنا بر- رعایت حال طرفین. و از اینجا معلوم شد وجه آن «1» غنم
دلالت «2» که متبادر است از قول او (وَ کُلا آتَیْنا حُکْماً وَ عِلْماً) و آن حقیت هر دو حکم است. و پوشیده نیست که آیت مذکوره
میکند بر مشروعیت حکم __________________________________________________ لصاحب
الحرث کان من سنۀ النبیّین قبل داود (ع) إلی ان بعث اللَّه داود (ع) و لم ینزل لداود حکم فی ذلک بخصوصه و کانت قضیۀ نفش
الغنم لاختبار سلیمان (ع) بحکمه المفهم الیه من اللَّه تعالی لیعلم الناس انه الوصی و القائم بامر اللَّه سبحانه من بین اخوانه. و بالجملۀ
به قرینه روایت زرارة از حضرت باقر (ع) و ابو بصیر از حضرت صادق (ع) مراد از آیه شریفه اینست که حضرت داود (ع) در
موضوع همان قضیه مناظره میکرد تا این که بصدور حکم واقعی وصایۀ داود و اعلمیت آن از سایر برادران واضح گردد. ( 1) مراد
از تسلیم نفس غنم حکم به تسلیم بوجه اجمال بود تا حضرت سلیمان (ع) حکم ببیان و تفصیل نماید. و یا این که قول حضرت داود
صفحه 331 از 346
به تسلیم نفس غنم حکم بتی نبود بلکه بعنوان مناظره بیان کرد تا حقیقت حکم مسأله و قضاء واقعی آن به زبان وصی صادر « ع»
بشود. ( 2) خلاصه و برگشت آیه شریفه اموریست بشرح ذیل: 1- این که قضات و حکام و مأمورین دادگاه ثابت یا سیار در مراتب
خودشان در موقع قضاوت و هم چنین در موقع اخذ شهادت و در موقع اداء آن خدا را ناظر خود بینند و یقین کنند که خداي اقرب
از حبل الورید ناظر اعمال آنها است تا این که خلاف حق از ایشان سر نزند. آیات الأحکام (الجرجانی)، ج 2، ص: 727 و بر افضلیت
رعایت جانب متخاصمین حکم را حتی الامکان.
سورة البقرة آیه 188
الایۀ التاسعۀ قوله تعالی فی سورة البقرة وَ لا تَأْکُلُوا أَمْوالَکُمْ بَیْنَکُمْ بِالْباطِلِ وَ تُدْلُوا بِها إِلَی الْحُکَّامِ لِتَأْکُلُوا فَرِیقاً مِنْ أَمْوالِ النَّاسِ بِالْإِثْمِ
وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ یعنی مخورید مالهاي یکدیگر را در میان خود به سبب باطل و میندازید مالهاي خود را بسوي حاکمان بطریق رشوت
«1» تا بخورید پارهاي از مالهاي مردم را به ستم و حال آن که شما میدانید که مال مردم است و خوردن او ظلم است
-2 بیان قضاوت داود و سلیمان __________________________________________________
علیهما السلام و نظارت خداوندي بر آنها تعلیم براي سایر آدمیان میباشد. 3- قضات و دادخواه به مقام و درجه خود نباید مغرور
شده تا این که از حق رو گردان باشد. 4- علم وصف مخصوص مقام احدیت جلت عظمته است و به بشر بمقدار معلوم و به حدي
که ارادهاش علاقه گیرد تفهیم میفرماید. 5- قضاوت امریست خیلی دقیق و مقامیست بسیار رفیع پس باید شخص قاضی از روي
حق و حقیقت و مراعات ادله و مدارك طرفین و صلاح واقعی بررسی نمود تا رأي صادر نماید. 6- رجحان قاضی به دیگري به
فضیلت علم و سداد رأي است نه به سن و سال. 7- این که رجحان و افضلیت قضاوت حضرت سلیمان (ع) از حکم طرح شده
حضرت داود (ع) بعنوان مناظره بتأیید به واسطه وحی و تفهیم خصوصی باري تعالی بود (فَفَهَّمْناها سُلَیْمانَ وَ کُلا آتَیْنا حُکْماً وَ عِلْماً)
1) خلاصه معنی آیه شریفه اینست مال یکدیگر را به ناحق مخورید و کار را به محاکمه قاضیان نیفکنید که به وسیله رشوه و زور )
پاره مال مردم را بخورید با این که شما بطلان دعوي خود را میدانید. آیات الأحکام (الجرجانی)، ج 2، ص: 728 و سبب گناه. مراد
از (أموالکم اموال غیرکم) بحذف مضاف یا بر سبیل تفریع بر وجهی که مناسب باشد. و قول او (بَیْنَکُمْ) اشارتست به آن که خوردن
مال غیر بطریق خفیه و پنهانی واقع میشود نه بطریق علانیه. و قول او (بِالْباطِلِ) یعنی به سبب الباطل یا بالوجه الباطل متعلق است به
تأکلوا. و تدلوا معطوفست بر (تأکلوا) یعنی لا تدلوا و ضمیر بها راجع است بأموالکم بمعنی مالهاي خود بر سبیل استخدام و معنی
(ادلاء) به مالهاي خود بسوي حکام دادن مالهاي خود است به حاکمان جور طریق رشوت چنانکه متبادر است. و فریق بمعنی کثیر
است و باء در (بالإثم) باء ملابسه است یا باء سببیت و بر تقدیر ثانی مراد از (اثم) سبب اثم است یعنی ظلم. و قول او (وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ)
دالست بر تحریم مال غیر بباطل و بر تحریم دادن «1» حال است از فاعل (لتأکلوا) یا فاعل (تدلوا) یا فاعل (لا تأکلوا). و آیت مذکوره
رشوت (__________________________________________________ 1) از آیه شریفه اموري
بشرح زیر مستفاد میگردد: 1- خوردن مال مردم از طریق باطل (نامشروع) حرام است. 2- با تمسک به حیل قانونی و مراجعه به
حکومت عرف نباید مال مردم را اخذ نمود. 3- پس از دانستن بطلان دعوي نباید برأي قاضی و حکم عرف مال مردم را [.....]
آیات الأحکام (الجرجانی)، ج 2، ص: 729 بحاکم جور از براي اخذ مال غیر بحکم باطل او.
سورة النساء آیه 60
الایۀ العاشرة قوله تعالی فی سورة النساء أَ لَمْ تَرَ إِلَی الَّذِینَ یَزْعُمُونَ أَنَّهُمْ آمَنُوا بِما أُنْزِلَ إِلَیْکَ وَ ما أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِکَ یُرِیدُونَ أَنْ
یَتَحاکَمُوا إِلَی الطَّاغُوتِ وَ قَدْ أُمِرُوا أَنْ یَکْفُرُوا بِهِ وَ یُرِیدُ الشَّیْطانُ أَنْ یُضِ لَّهُمْ ضَ لالًا بَعِیداً. یعنی آیا نظر نکردي اي محمد بسوي آنان
صفحه 332 از 346
که گمان میبرند آن که ایشان ایمان آوردهاند به آن چه فرو فرستاده شده است بسوي تو آن چه فرو فرستاده شده است پیش از تو
در حالتی که میخواهند آن که بطلب حکم بروند بسوي دیو و حال آن که امر کرده شدهاند به آن که ایمان نیاورند بلکه انکار
کنند او را __________________________________________________ تصرف نمود. 4- و با علم
ببطلان دعوي اخذ مال مردم بعنوان رشوه اکل مال بباطل است. 5- و با علم ببطلان دعوي تسلیط مدعی بر اموال دیگران باطل و
حرامست. 6- به قرینه سیاق آیت مستفاد میگردد که ترافع بحاکم جور جایز نیست بلکه باید در مقام ترافع و اخذ حق به حاکمان
شرع که قضاء آن وفق سنت حضرت رسول اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم که بلسان حضرات معصومین علیهم السلام بیان گردید
رجوع کنند. 7- مقتضاي قول خداي تعالی وَ تُدْلُوا بِها إِلَی الْحُکَّامِ لِتَأْکُلُوا حرمت مراجعه به حاکمان جور است در صورت اختیار و
اما در صورت اضطرار پس عیب نیست هر چندي که نحوه اضطرار توقف اخذ خود به ترافع بحاکم جور باشد چون که مقتضاي
نسبت ارجاع و ادلاء به مخاطبین به غایت اکل مال ثبوت اختیار است مر مراجعین را و اما در حال اضطرار اضافه ادلاء به مخاطبین به
غایت اکل مال خارج از منصرف الیه کلامست و علاوه از این حکم تکلیفی (اعنی استحقاق اثم) و عقاب در حال اضطرار مرفوع
است و آیه شریفه در مقام اثبات حکم تکلیفی است. آیات الأحکام (الجرجانی)، ج 2، ص: 730 و میخواهد شیطان آن که گمراه
گرداند ایشان را گمراه گردانیدنی دور از راه راست یافتن. بعض مفسران گفتهاند که سبب نزول این آیت آن بود که میان بشر
منافق و مرد یهودي خصومت واقع شد یهودي میگفت که نزد پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم میرویم و منافق میگفت که نزد
کعب بن اشرف میرویم آخر نزد پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم رفتند آن حضرت حکم به حقیت سخن یهودي کرد منافق
راضی نشد پس این آیت نازل شد. و مراد از رؤیت بصریست و کلمه (إلی) متعلق است به او به اعتبار تضمین معنی نظر. و مراد از
زعم خبر کاذبست و از این جهت مشهور شده است که (الزعم مطیۀ الکذب) یعنی لفظ زعم مرکب دروغ است. و قول او (یُرِیدُونَ)
حال است از (الَّذِینَ) که مفعول به واسطه رؤیت است یا از فاعل (یَزْعُمُونَ) و تحاکم بمعنی رفتن است به نزد حاکم بطلب حکم. و
طاغوت بمعنی دیو است و اینجا مراد کعب بن اشرف است بنا بر تشبیه او به دیو در اضلال و ضلال را بنا بر طغیان او در کفر و
عداوت پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم به اعتبار معنی اصلی طاغوت که طغیان است و قول او (وَ قَدْ أُمِرُوا) حال است از فاعل
(یُرِیدُونَ). و اختیار صیغه جمع و ضمایر جمع با آن که سبب نزول اراده تحاکم یک منافق بود بسوي طاغوت از جهت تعمیم حکم
دلالت بر تحریم مرافعه نمودن حکام جور «1» است. آیات الأحکام (الجرجانی)، ج 2، ص: 731 و مخفی نیست که آیت مذکوره
میکند. و مؤید اینست آن که روایت کردهاند از امیر المؤمنین علیه السّلام که فرمود (کل حاکم یحکم بغیر قولنا اهل البیت فهو
طاغوت) یعنی هر حاکمی که حکم کند بغیر سخن ما که اهل بیت پیغمبریم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم پس آن حکم طاغوت است.
و این آیت را خواند و در این معنی روایات بسیار وارد است.
سورة ص آیه 20
الایۀ الحادیۀ عشر قوله تعالی فی سورة ص وَ شَدَدْنا مُلْکَهُ وَ آتَیْناهُ الْحِکْمَۀَ وَ فَصْلَ الْخِطابِ. یعنی محکم گردانیدیم پادشاهی داود را
علیه السّلام و دادیم او را شریعت و کلام
1) خلاصه مفاد آیه شریفه اموریست __________________________________________________)
- بشرح زیر: 1- این که انسان عاقل باید قلبا مؤمن شده اوامر و نواهی الهی را وفق قرآن عمل نموده و به کتب الهی ایمان آورد. 2
این که باید به شیطان و به شیطان صفت کفر ورزیده و انقیاد بامر خدا نموده عبادت به رحمن نمایند. 3- این که اراده شیطان و
کسانی که پیروي از شیطان مینمایند اغواء و اضلال مردم است. 4- این که تبعیت و پیروي از شیطان و شیطان صفتان موجب
منتهاي گمراهی است. 5- این که تحاکم و رجوع قضاء به کسانی که از راه حق کناره شده و طاغی گشته مبغوض در نزد حضرت
صفحه 333 از 346
ضمیرهاي غایب راجعند به «1» حق و عبادت به شیطانست. آیات الأحکام (الجرجانی)، ج 2، ص: 732 جدا کننده میان حق و باطل
داود علیه السّلام زیرا که سابق و لا حق کلام در وصف اوست. و در (شَ دَدْنا) دو قرائتست: تخفیف دال از شد و تشدید دال از
تشدید که دالست بر مبالغه. و مراد از محکم گردانیدن ملک او تقویت اوست به نصرت یا کثرت لشکر با مهابت. چنانکه مرویست
که نزد او کسی بر کسی گاوي دعوي کرد و گواهی نداشت خداي تعالی وحی فرستاد به داود علیه السّلام که بکش مدعی علیه را
و چون مدعی علیه از مضمون وحی خبردار گردانید اقرار کرد که من پدر او را کشتم و گاو او را گرفتم ازین جهت مهابت او در
دلهاي مردم جا کرد و ملک او استحکام یافت. و مراد از حکمت شریعت است با زبور یا هر کلام مطابق واقع و خطاب عبارتست از
کلام که با او خطاب کنند بغیر. و فصل مصدریست بمعنی اسم فاعل یا بمعنی اسم مفعول و اضافه او به خطاب اضافه صفت است به
موصوف یعنی کلام جدا کننده میان حق و باطل یا میان مقصود و غیر مقصود یا جدا کرده شده مقصود از غیر مقصود. و احتمال
دارد که فصل بمعنی مصدري باشد و تجوز در نسبت باشد مثل
1) و به عبارت دیگر خداوند متعال __________________________________________________)
میفرماید و ملک شاهی او را (داود ع) نیرومند ساختیم (جمع سرکشان تابع او شده و زیر دست گشتند) و به او قوه درك حقایق و
تمیز حق از باطل عطا کردیم (به طوري که حقیقت هر شیئی را درك کرده در حکومت شرع و امور سلطنت بین حق و باطل فرق
گذاشته از روي عدالت حکم میکرد). آیات الأحکام (الجرجانی)، ج 2، ص: 733 رجل عدل. و دور نیست که تجوز در نسبت نیز
نباشد چنانکه به اندك تأمل ظاهر شود، بعضی گفتهاند که مراد از فصل الخطاب که حق سبحانه و تعالی به داود علیه السّلام داده
مطلق کلام فصیح صحیح است خواه در حکومات و خواه در تدبیرات و خواه در محاورات و خواه در غیر آن. و بعضی گفتهاند که
است لکن بر این تقدیر « ع» مراد لفظا اما بعد است که میان خطبه و مقصود مذکور گردد و اول کسی که تکلم نمود به آن داود
ظاهر آنست که مراد از فصل فصل دو کلام باشد از یکدیگر. و بعضی روایت کردهاند از امیر المؤمنین علیه السّلام که مراد از فصل
که (البینۀ علی المدعی و الیمین علی المدعی علیه) (در بعض نسخهها و الیمین علی من انکر) زیرا که « ع» الخطاب قول داود است
دلالت میکند بر آن که وظیفه حاکم شرع است که از مدعی گواه «1» این حدیث اول از و وارد شده. و بر این تقدیر آیت مذکوره
طلب کند و اگر گواه نداشته باشد مدعی علیه را سوگند دهد.
سوره نورآیه 48 تا 49
الایۀ الثانیۀ عشرة قوله تعالی فی سورة النور وَ إِذا دُعُوا إِلَی اللَّهِ وَ رَسُولِهِ لِیَحْکُمَ بَیْنَهُمْ إِذا فَرِیقٌ مِنْهُمْ مُعْرِضُونَ وَ إِنْ یَکُنْ لَهُمُ الْحَقُّ
یَأْتُوا إِلَیْهِ مُذْعِنِینَ (__________________________________________________. 1) خلاصه مفاد
آیه اینست که قدرت سلطنت حقه و قوه اجرائیه آن از جمله عطایاي الهی است که بهر سلطان و شخص پیروي از حق میخواهد
عطا و بخشش میفرماید. در حکومت و امور سلطنتی باید بین حق و باطل به عدالت قضاوت کرد نه به زور و قهر (استبداد و
دیکتاتوري). آیات الأحکام (الجرجانی)، ج 2، ص: 734 یعنی هر گاه که خوانده شوند بسوي خداي تعالی و رسول او تا حکم کند
رسول خدا میان ایشان ناگاه جمعی از ایشان رو گردانندگانند از رفتن بسوي رسول خدا و اگر باشد مر ایشان را حقی در قضیه
بیایند بسوي رسول خدا انقیاد کنندگان. بعضی گفتهاند که این آیت نیز نازل شد در شأن بشر منافق و یهودي که سابقا مذکور شد.
و بعضی گفتهاند نازل شد در شأن مغیرة بن وایل که با امیر المؤمنین علیه السّلام نزاعی داشت بر سرزمین و بنایی و هر چند آن
حضرت او را بسوي پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم خواند قبول نمیکرد و میگفت که پیغمبر مرا دشمن است میترسم که بر من
گفتهاند که نازل شد در شأن عثمان که زمین خریده بود از امیر المؤمنین (ع) و میخواست که رد کند بر «1» حیف کند. و بعضی
آن حضرت به عیب آن که سنگها بیرون آمده ازو با آن که خیار رد نبود او را زیرا که از آن سنگها ضروري به او نمیرسید و
صفحه 334 از 346
مخلوق بود در آن زمین. و امیر المؤمنین (ع) میگفت که رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم میان من و تو حکم میکند و او
اباء میکرد. و حکم بن ابی العاص میگفت به او که اگر به محاکمه نزد پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم روید هر آینه حکم
خواهد کرد به جانب پسر عم خود. و ذکر اللَّه در قول او (إلی اللَّه و رسوله) از براي تمهید عطف رسول است
1) چنانچه از بلخی و امثال آن __________________________________________________)
منقولست. آیات الأحکام (الجرجانی)، ج 2، ص: 735 جهت تعظیم رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم و تنبیه بر کمال اتصال و
ارتباط میان آن حضرت و خداي تعالی به حیثیتی که خواندن بسوي او به منزله خواندن بسوي خداي تعالی است چنانکه گویند
(اعجبنی زید و کرمه). و ازین جهت گفت (لِیَحْکُ مَ بَیْنَهُمْ) یعنی تا حکم کند رسول خدا میان ایشان و کلمه (اذا) از براي
مفاجاتست. و قول او (وَ إِنْ یَکُنْ لَهُمُ الْحَقُّ) دالست بر آن که در شرطیه اول قید دیگر معتبر است یعنی هر گاه خوانده شوید بسوي
رسول خدا تا حکم کند میان ایشان و نباشد حق مر ایشان را بلکه حق به جانب خصم ایشان باشد اعراض کنند از رفتن نزد آن
حضرت از براي آن که میدانند که آن حضرت به جانب خصم ایشان که حق به جانب اوست حکم خواهد فرمود و اگر اتفاقا حق
به جانب ایشان باشد بروند نزد آن حضرت از روي انقیاد و اهتمام تمام چه میدانند که در این صورت حکم به جانب ایشان خواهد
نیز دالست بر آن که واجب «1» کرد پس از براي حصول مقصود خود میروند نه از براي متابعت حکم آن حضرت. و این آیت
است بر متخاصمین انقیاد حکم (__________________________________________________ 1) از
آیه شریفه میتوان اموري استنباط نمود بشرح زیر: 1- این که اشخاص مؤمن در مرافعه باید تابع احکام قرآن بشوند. 2- این که
قرآن سراسر حق و حقیقت بوده حافظ و ضامن حق میباشد. 3- اشخاصی که از حکم خدا و قرآن و حکم رسول (ص) اعراض
کنند منحرف و ماجرا جو و دو رویه هستند. 4- این که شخص متدین به خدا در مرافعه باید تابع حق بود. 5- این که مقتضاي ایمان
به خدا و رسول وي اطاعت به احکام قرآن و سنت حضرت. آیات الأحکام (الجرجانی)، ج 2، ص: 736 حاکم شرع.
سورة الحجرات آیه 6
الایۀ الثالثۀ عشر قوله تعالی فی سورة الحجرات یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنْ جاءَکُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَیَّنُوا أَنْ تُصِیبُوا قَوْماً بِجَهالَۀٍ فَتُصْبِحُوا عَلی ما
فَعَلْتُمْ نادِمِینَ. یعنی اي گروه مؤمنان اگر بیاورد نزد شما فاسق خبري پس تفتیش کنید که راست است یا دروغ از جهت مکروه
داشتن آن که مضرت رسانید به جماعتی فاسقی به سبب نادانی پس بگردید بر آن چه کردهاید پشیمان شوندگان.
__________________________________________________پیغمبر (ص) است هر چندي که
ظاهرا به ضرر شخص تمام شود و حال آن که حکومت قرآن و حضرت رسول (ص) حکم بحق است. 6- این که اعراض از ترافع
بحکم خدا و رسول ناشی از مرض قلب است. 7- این که اعراض از ارجاع بحکم خدا و رسول ناشی از شک در نبوت حضرت
رسول (ص) است. 8- این که اعراض از رجوع امر مخاطبه به خدا و رسول ناشی از بدگمانی به خدا و رسول او است که در باره
ذي حق ظلم کند. 9- احکام قرآن همه حق و صواب بوده محال است که با اجراي احکام آن به شخصی ظلم شود. 10 - قاضی باید
وفق احکام الهی و به راستی حکم کند و حق را در برابر چشم گرفته به دیده حق بین نظر کند. 11 - قاضی ظالم معرض از حق قابل
-7 - عفو مادامی که توبه نکرده نمیباشد. 12 - این که اعراض کننده از مرافعه در نزد پیغمبر (ص) ظالمانند. چنانچه بوجوه اخیره ( 6
12 ) دلالت میکند آیه اخیره. (فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ أَمِ ارْتابُوا أَمْ یَخافُونَ أَنْ یَحِیفَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ وَ رَسُولُهُ بَلْ أُولئِکَ هُمُ -11 -10 -9 -8
الظَّالِمُونَ. آیات الأحکام (الجرجانی)، ج 2، ص: 737 فسق در لغت بمعنی خروج مطلق است. و در شرع بمعنی خروج است از طاعت
خداي تعالی به ایمان. و کلمه (باء) در قول او (بِنَبَإٍ) از براي تعدیه است یا از براي ملابسه. و در قول او (فَتَبَیَّنُوا) دو قرائتست صیغه
امر از تبین به یا و نون بمعنی تفحص نمودن و صیغه امر از ثبت به ثاء و تاء بمعنی توقف و اول بمعنی ثانی نیز آمده یعنی تفحص
صفحه 335 از 346
نمایید یا توقف کنید تا ظاهر شود که راست است یا دروغ. و (أَنْ تُصِ یبُوا) بحذف مضاف مفعول (فَتَبَیَّنُوا) است یعنی (کراهۀ ان
تصیبوا قوما) یعنی مکروه داشتن آن که برسید و مضرت شما برسد به جماعتی که خبر فاسق در حق ایشان باشد. و قول او (بِجَهالَۀٍ)
متعلق است به تصیبوا و باء او براي سببیت است یا از براي ملابسه و قول او (فَتُصْ بِحُوا) بمعنی تصیرو است. و (عَلی ما فَعَلْتُمْ) متعلق
است به نادمین و ندم بمعنی پشیمان شدن است یعنی غمگین شدن به سبب وقوع فعلی یا ترك غیر لایق. و مخفی نماند که تعلیق
بر آن که شهادت «2» دالست به اعتبار مفهوم شرط «1» تبین بر خبر فاسق که شامل است شهادت را
1) شمول بنبإ بر شهادت به جهت __________________________________________________)
آنست که شهادت هم اخبار از امري است که در ظرف خارج به ثبوت رسیده است. ( 2) دارا بودن شرط آیه شریفه بر مفهوم معلوم
نیست زیرا که مقصود عمده از آیه امر به تبین در خبر فاسق است تا این که در اثر کذب بودن خبر آن اصابت و ضرر رسانیدن به
قومی از روي نادانی روي ندهد تا ندم و پشیمانی به جهت ترتیب اثر بدون تحقق در صحت آن حاصل نشود. آیات الأحکام
که عدل باشد «1» (الجرجانی)، ج 2، ص: 738 غیر فاسق
__________________________________________________و امر به تبین در خبر فاسق از جهت
غلبه کذب عمدي در اخبار اوست. و اما این که خبر غیر فاسق مقبولست بدون تبین از مفهوم آیه مستفاد نمیشود چون که وصف
براي معرف مذکور شده است نه براي عنوان. و تعلیل حکم به جهت آن است که فاسق گاهی هم راست میگوید. (بلکه) مقتضاي
قوله تعالی أَنْ تُصِ یبُوا قَوْماً بِجَهالَۀٍ فَتُصْ بِحُوا عَلی ما فَعَلْتُمْ نادِمِینَ که امر به تبین را معلل مینماید به این که ضرر رسانیده نباشید از
روي جهالت به جماعتی و پشیمان نشوید از کردههاي خودتان. (لزوم) تبین است در کلیه خبرها و شهادات مگر در صورتی که
اطمینان حاصل شود که صدق و واقع است. به سبب این که عدل مانع از تعمد به کذب خواهد شد نه از سهو و نسیان و خطاء در
تشخیص. لزوم قبول خبر عادل و شهادت آن را در تمام موارد باید از ادله دیگر استفاده نماییم نه از مفهوم این آیه شریفه. ( 1) غیر
فاسق اعم است از این که معلوم العدالۀ باشد زیرا مجهول الحال غیر معلوم الفسق است و بنا به مفهوم آیه شریفه شهادت مجهول
الحال مقبول میباشد بدون تحقیق صدق آن، و حال آن که ممکن است که مجهول الحال در واقع از مصادیق فاسق باشد نه از افراد
عادل. و علاوه عموم علت تبین حاکم است بلزوم تبین در کلیه اخبار خواه معلوم الفسق باشد یا مجهول الحال مگر اخبار معلوم
العدالۀ بنا بر قول جمعی. و بنا بتحقیق ما باید تفحص نمود مگر در مواردي که که کتابا و سنۀ حجیت قول عدول ثابت شده است.
و محتاج نیست بر تبین و تفحص. و اما آن که بعض فقهاء استدلال «1» آیات الأحکام (الجرجانی)، ج 2، ص: 739 مقبول است
کردهاند باین آیت بر آن که عدالت شرط است در قبول شهادت و علماء اصول بر آن که عدالت شرطست در حجیت خبر واحد
و (تقوي) «2» محتاج است به بیان و ضم مقدمات دیگر. و (عدالت) عبارتست از ملکه که باعث شود بر ملازمت تقوي و مروت
عبارتست از اجتناب از کبایر و ترك اصرار بر صغایر و (مروت) عبارتست از تنزه نفس از دناءت مثل تمسخر و کثرت مزاح نمودن و
خوردن چیزي در بازارها و بول کردن در راهها و آن چه موجب خفت نفس شود و در تحقیق کبیره و صغیره اقوال است. در بعض
احادیث نبویه وارد شده که هفت است. شرك آوردن به خداي تعالی، و ریختن خون ناحق، و دشنام دادن زن عفیفه به زنا و
خوردن مال یتیم، و زنا، و گریختن از کافران بیضرورت، و عاق شدن به پدر و مادر. و از امیر المؤمنین علیه السّلام مرویست که
پنج دیگر بر این هفت افزود و آن سحر است و ظلم در بیت اللَّه و خوردن ربا و شرب خمر و دزدي.
1) در فقه مفصلا بیان شده است که __________________________________________________)
شهادت و اخبار عدل واحد حجت نیست مگر این که مفید اطمینان متآخم بعلم باشد و حجیت اطمینان متآخم بعلم ذاتی و تنزیل به
منزله علم است. ( 2) مفهوم عدالت به طوري که مصنف ره بیان فرموده از علماء اخلاق استفاده و دلیلی از کتاب و سنت ثابت نشده
به اعتبار همان معنی در تحقق وصف عدل در مواردي که عدالت در آنها معتبر شده است بلکه عدالت عبارت است از اجتناب از
صفحه 336 از 346
معاصی و اقدام به اوامر الهیه چنانچه از اخبار مستفاد میگردد. آیات الأحکام (الجرجانی)، ج 2، ص: 740 و از ابن عباس مرویست
که گفت کبایر به هفتصد نزدیکتر است از آن که به هفت. و شیخ ابو علی طبرسی گفته که نزد اصحاب ما همه گناه کبیرهاند کبیره
.«1» بودن و صغیره بودن گناهان اضافیست
1) آیه شریفه در خصوص ولید __________________________________________________)
برادر مادري عثمان بن عفان نازل شده چون که ولید بعنوان کذب خبر داد که بنی المصطلق مرتد شدهاند. و خدا آن را فاسق
نامیده. فرمود که اي مؤمنان زمانی که فاسقی خبري آورد به شما (همان طوري که ولید خبر ارتداد بنی المصطلق را به شما داد)
فقط به محض شنیدن از او قبول نکنید بلکه صدق آن خبر و حقیقت آن را جستجو کنید تا به جماعتی ضرر رسانیده از روي جهالت
نباشید و از عمل کردهاي خودتان پشیمان نشوید و در صورت ترتیب اثر به خبر فاسق بدون تحقیق اگر از شما ضرري به قومی برسد
مسئول هستید و پشیمان میشوید ولی دیگر پشیمانی سودي ندارد. (یادآوري) ولید برادر مادري عثمان همان شخصی است که
عثمان در زمان خلافتش او را به کوفه حاکم فرستاد شراب خورده در حال مستی بمسجد جامع رفته با جماعت نماز صبح را چهار
رکعت خوانده بعد رو به مردم کرده گفت اگر میخواهید باز هم نماز را براي شما زیاد کنم امروز من نشاط دارم. از جمله موجبات
قتل عثمان یکی هم این بود که این قبیل اشخاص را براي مردم حاکم قرار داده بود. تحقیق و تفصیل این قضیه را از کتابهاي اهل
سنت استخراج نموده در کتاب (الارشاد) شرح منهاج الکرامۀ ضبط نمودهام طالبان را لازم است رجوع به آن کتاب [.....] آیات
الأحکام (الجرجانی)، ج 2، ص: 741
سورة النساء آیه 135
الایۀ الرابعۀ عشر قوله تعالی فی سورة النساء یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا کُونُوا قَوَّامِینَ بِالْقِسْطِ شُهَداءَ لِلَّهِ وَ لَوْ عَلی أَنْفُسِکُمْ أَوِ الْوالِدَیْنِ وَ
الْأَقْرَبِینَ إِنْ یَکُنْ غَنِیا أَوْ فَقِیراً فَاللَّهُ أَوْلی بِهِما فَلا تَتَّبِعُوا الْهَوي أَنْ تَعْدِلُوا وَ إِنْ تَلْوُوا أَوْ تُعْرِضُوا فَإِنَّ اللَّهَ کانَ بِما تَعْمَلُونَ خَ بِیراً.
(__________________________________________________موعظۀ) آیه شریفه یا أَیُّهَا الَّذِینَ
آمَنُوا إِنْ جاءَکُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ در حقیقت موعظه و پند بزرگیست براي ما ملت اسلام تا صدق را از کذب تمیز داده تابع حقیقت و
راستی شویم و به دیگران به محض شنیدن سخنان فاسق ترتیب اثر داده بدین نشویم. اگر ما مسلمانان خصوصا کسانی که سران قوم
هستند موعظه و نصیحت پذیر باشیم همین آیه شریفه براي ما کفایت میکند ولی گوش شنوا و چشم بینا و دل آگاه کو (با وجود)
چنین آیه وافی هدایت هر گونه سخنان کذب و اخبار خلاف طریقه حضرت رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم را براي خود
قانون و شریعت قرار داده و دروغ گویان را اعوان و انصار نامیده به اخبار کاذبه آنها ترتیب اثر میدهیم و به اشخاص بريء تهمت و
افتراء میبندیم و پس از مدتی پشیمانی روي داده به مقام اخذ حلیت میآییم و حال آن که کار از کار گذشته است (إیاك و ظلم
من لا یجد علیک ناصرا الا اللَّه) الا (یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا) علی تشتت احزابکم إِنْ جاءَکُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ فی اي انواع کان (فَتَبَیَّنُوا) فی
صدق ما جاءکم الفاسق کراهۀ (أَنْ تُصِ یبُوا قَوْماً) من البراء (بِجَهالَۀٍ) بغیر علم (فَتُصْبِحُوا عَلی ما فَعَلْتُمْ) علی ما صدر منکم قولا و عملا
فی حق البراء (نادِمِینَ). و الحال ان الندم لا ینفعکم و قد عصیتم من قبل و لقد حقت کلمۀ العذاب و اللعنۀ من اللَّه سبحانه علی
الکاذبین و الظالمین وَ سَیَعْلَمُ الَّذِینَ ظَلَمُوا أَيَّ مُنْقَلَبٍ یَنْقَلِبُونَ. آیات الأحکام (الجرجانی)، ج 2، ص: 742 یعنی اي گروه مؤمنان باشید
قیام کنندگان به گواهی به راستی و به عدالت در حالتی که گواهان باشید از براي رضاي خداي تعالی و اگر چه بر نفسهاي خود
گواه باشید یا بر پدر و مادر خود یا بر خویشاوندان نزدیکتر خود اگر باشد آن کس که گواهی میدهید بر او توانگر یا درویش پس
خداي تعالی نزدیکتر و سزاوارتر است به ایشان از شما پس پیروي مکنید هوسهاي نفسانی را از براي آن که عدول کنید از حق
بباطل و اگر سر به پیچد از گواه شدن یا رو بگردانید از گواهی دادن پس به درستی که خداي تعالی هست به آن چه میکنید از
صفحه 337 از 346
نیک و بد خبر دار. بدان که قوام صیغه مبالغه از قیام نمودن است به شهادت به قرینه قول او شهداء یعنی مبالغه کنندگان باشید در
قیام نمودن به گواهی بطریق عدالت. و (قسط) بمعنی عدل است و شهداء حال مؤکد است از فاعل (قوامین). و مراد از گواهی بر
نفس اقرار است بحق غیر. و از گواهی بر پدر و مادر و خویشاوندان گواهیست بر مضرت ایشان. و آن که اکثر اصحاب ما بر آنند و
آن عدم قبول شهادت ولد است بر مضرت
(__________________________________________________تبصرة) از آیه شریفه اموري مستفاد
میگردد: 1- تحقیق و رسیدگی در باره گزارش زیر دستان لازم و واجب است. 2- اشخاصی که عالما گزارش خلاف واقع بما فوق
خود بدهند فاسق بوده منافق محسوب میشوند. 3- صدق خبر را تحقیق کرده تابع خبر صادق باشید. 4- عدم اجراء قوانین اسلام در
صورت امکان و فراهم بودن وسایل اجراء در حکم تکذیب بوده دفع آن لازم است. آیات الأحکام (الجرجانی)، ج 2، ص: 743 والد
و جد پدري منافات ندارد بامر مذکور بر شهادت بر مضرت ابوین زیرا که اقامت شهادت مستلزم قبول شهادت نیست. و ضمیر یکن
راجع است به مشهود علیه و ضمیر بهما به غنی و فقیر. و قول او (فَاللَّهُ أَوْلی بِهِما) علت جزاست که نهاده شده است به جاي جزا
یعنی (ان یکن غنیا او فقیرا فلا تمنعوا من الشهادة میلا إلی غناه او ترحما إلی فقره فان اللَّه اولی بهما) یعنی اگر مشهود علیه غنی باشد
یا فقیر پس ترك گواهی دادن مکنید بر ایشان به جهت رعایت خاطر غنی یا رحم نمودن بر فقیر از جهت آن که خداي تعالی اولی
است به مصلحت ایشان و اولی از ولی بمعنی نزدیکی یا از ولایت بمعنی سزاواري یا بمعنی دوستی یا بمعنی یاري. و قول او (أَنْ
«1» تَعْدِلُوا) بتقدیر (لان تعدلوا) است و از عدولست نه از عدل یعنی از براي آن که عدول کنید از حق بباطل و تلووا ازلی است
بمعنی پیچانیدن و تعرضوا از اعراض است بمعنی رو گردانیدن. و قول او (فَإِنَّ اللَّهَ) علت جزاءست که نهاده شده به موضع جزاء
یعنی اگر به پیچانید سرهاي خود را از تحمل شهادت یا بگردانید رویهاي خود را از اداي شهادت پس هر آینه معاقب خواهید شد
نزد خداي تعالی از جهت آن که خداي تعالی خبردار است از افعال شما. و در این تعلیل غایت تهدید و وعید مندرج است.
1) (لوي) فلانا دینه و- بدینه ض __________________________________________________)
یلویه لیا و لیا و لیانا بالتشدید و أویۀ العین و اللام: مطله و- بحقه: جحده إیاه. آیات الأحکام (الجرجانی)، ج 2، ص: 744 و پوشیده
دلالت میکند بر وجوب اقامت شهادت به عدالت و راستی بر نفس که اقرار است و بر غیر مطلقا. «1» نماند که آیت مذکوره
1) از آیه شریفه مطالبی استفاده __________________________________________________)
میشود بشرح ذیل: 1- مقتضاي اطلاق امر به اقامه شهادة وجوب اقامه عدلست شهادة خود را در مطلق حکومات خواه بر نفس خود
باشد و یا بر غیر و در ولایات و امانات و سایر اموال. 2- مقتضاي اطلاق آیه وجوب اقرار انسانست بر نفس خود در خصوص
- حقوقی که در ذمه است. 3- مقتضاي امر به اقامه شهادت لزوم تصحیح شهادت است بر نحوي که موجب تحصیل اداء حق باشد. 4
مقتضاي امر به اقامه شهادت لزوم اقامت شهادتست بر والدین و سایر اقارب و بر اصدقاء بطریق اولویت هر چندي که مشهود له
مخالف در اعتقاد باشد. 5- مقتضاي امر به اقامه شهادت بر والدین لزوم اقامت شهادت ولد بر والد و والده است. 6- مقتضاي لزوم
اقامت شهادت للّه قبول شهادت است اگر بحد نصاب رسیده باشد (در مورد اعتبار تعدد باید بحد نصاب برسد تا حکم برابر شهادت
دو نفر عدل و یا اربعۀ عدول صادر شود) و آیه در مقام اثبات لزوم اقامت است و اما بیان اعتبار تعدد قلۀ و کثرة در آیات دیگر بیان
شده است. 7- مقتضاي عموم خطاب صحت شهادت مملوك بر مالک است. 8- باید به عدالت رفتار کرد تا ظالم نشود. 9- در هر
مقام که شهادت لازم باشد بایستی رضاي الهی را در نظر گرفت و به راستی شهادت داد هر چند به ضرر شخص یا به اقرباي نزدیک
تمام شود. 10 - غناي و فقر اشخاص را نباید در اداي شهادت در نظر گرفت. (فَإِنَّ اللَّهَ کانَ بِما تَعْمَلُونَ خَبِیراً) به درستی که خداوند
از اعمالی که میکنید خبردار است و جزاي کتمان شهادت را خواهد داد. آیات الأحکام (الجرجانی)، ج 2، ص: 745
سورة المائدة آیه 8
صفحه 338 از 346
الایۀ الخامسۀ عشر قوله تعالی فی سورة المائدة یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا کُونُوا قَوَّامِینَ لِلَّهِ شُهَداءَ بِالْقِسْطِ وَ لا یَجْرِمَنَّکُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلی أَلَّا
تَعْدِلُوا اعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوي وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ خَبِیرٌ بِما تَعْمَلُونَ. یعنی اي گروه مؤمنان باشید به مبالغه قیام کنندگان به گواهی
دادن از براي رضاي خداي تعالی به عدالت و راستی و در گناه نیندازد و باعث نشود شما را دشمنی جماعتی بر آن که ترك کنید
عدالت را در گواهی و غیر آن. عدالت کنید از جهت آن که عدالت کردن نزدیکتر است بتقوي و پرهیزکاري از عذاب الهی و
اجتناب کنید از قهر و غضب خداي تعالی به درستی که خداي تعالی خبر داده است به آن چه میکنید از نیک و بد. قول او (کُونُوا
قَوَّامِینَ لِلَّهِ شُهَداءَ بِالْقِسْطِ) بهمان مفسر است که در آیه سابق معلوم شد لکن ظاهر آنست که للّه اینجا متعلق است به قوامین و
بالقسط به شهداء و در آیه سابق بر عکس اینست. و ظاهرا تقدیم بالقسط در این آیه بنا بر زیادتی اهتمام عارضی است ببیان شرط
عدالت در شهادت در اول مقام بیان آن و تقدیم اللَّه در این آیه از جهۀ مزید اهتمام ذاتی است باین قید بعد از فراغ از مقتضاي
اهتمام عارضی زیرا که این آیه در سوره مائده است و آن آیه در سوره نساء و سوره مائده متأخر است در نزول از باقی سور چنانکه
مشهور است. و تحقیق قول (وَ لا یَجْرِمَنَّکُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلی أَلَّا تَعْدِلُوا) بر وجهی است که در بعض آیات سابقه مذکور شد. و قول او
(اعْدِلُوا) تأکید وجوب عدل است دلالت میکند بر آن قول او (لا یَجْرِمَنَّکُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلی أَلَّا تَعْدِلُوا) و تصریح است بما علم ضمنا.
آیات الأحکام (الجرجانی)، ج 2، ص: 746 و قول او (هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوي اشارتست بوجه وجوب عدل و آن بودن اوست لطف که
نزدیک میگرداند بتقوي و پرهیزکاري. و قول او (وَ اتَّقُوا اللَّهَ) اشارتست بوجوب تقوي یعنی تقوي واجبست و عدل لطف مقربست
بتقوي و لطف مقرب بواجب واجبست پس عدل واجب باشد. و ترك عطف در قول او (اعْدِلُوا) از جهت کمال انقطاع است از
جهت مخالفت او با جمله مقدم بر او در خبریت و انشائیت یا از جهت کمال اتصال از جهت آن که تأکید جمله سابقه است. و ترك
عطف در قول او (أَقْرَبُ لِلتَّقْوي از جهت کمال انقطاع است یا از جهت شبه کمال اتصال بنا بر آن که استینافست جهت بیان علت
نیز دال است بر وجوب اداي شهادت «1» وجوب عدل. و مخفی نماند که آیه مذکوره
1) مستفاد از آیه کریمه اموریست __________________________________________________)
بشرح ذیل: 1- شهادت باید بحق بوده و به محض رضاي الهی اداء بشود اگر چه به ضرر گواه دهنده و نفع دشمن باشد. 2- دشمنی
با اشخاص نباید موجب تجاوز از عدالت باشد. 3- در خصوص عموم اعم از مشرك و بت پرست و غیر اینها باید عدالت را مراعات
نمود با ظلم هیچ وجه جایز نیست. (وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ خَبِیرٌ بِما تَعْمَلُونَ). (تردیف) قد استدل جمع من الفقهاء علی وجوب اقامۀ
الشهادة و حرمۀ کتمانها بآیات و لم یذکرها المصنف ره فی الکتاب و نحن نوردها و نذکر طریقۀ الاستدلال بها بوجه الاختصار و
هی عدة آیات: (الاولی) الایۀ 152 فی الانعام قوله تعالی وَ إِذا قُلْتُمْ فَاعْدِلُوا وَ لَوْ کانَ ذا قُرْبی آیات الأحکام (الجرجانی)، ج 2، ص:
747 بطریق عدالت و راستی و بر وجوب رعایت عدالت در جمیع امور.
(__________________________________________________الترجمۀ) و زمانی که سخن گفتید و
شهادت دادید با عدالت بگوئید طرف داري و دوستی و آشنایی را ملاحظه نکنید اگر چه طرف شهادت از اقرباي نزدیک شما
باشند و سخن شما به ضرر ایشان باشد باز باید از روي عدالت سخن گویید. (بدان که) آیه شریفه به عدالت در گفتار و اداي
شهادت امر میکند و امر ظاهر در وجوب است پس آیه شریفه دلالت بوجوب اداي شهادت میکند هر چند به ضرر خود شاهد و
کسان او تمام شود. و بالجمله با آیه شریفه میتوان استدلال به حرمت کتمان شهادت نمود چنانچه از سیاق آیه مستفاد میشود.
اجمال مفاد آیه اینست: در سخن گفتن و اداي شهادت باید حق را در نظر گرفت و لو این که شهادت به ضرر خود شخص و یا
اقرباي نزدیکش باشد. خلاصه مطالبی که از آیه کریمه مستفاد میگردد بشرح ذیل است: 1- در سخن گفتن و اداي شهادت باید
فقط حق را در نظر گرفت هر چندي که شهادت به ضرر خود شخص و یا اقرباي نزدیکش باشد. 2- باید بعهد خداوند تعالی که
صفحه 339 از 346
وفا نمود. 3- از شیطان و هواي نفس نباید تبعیت کرد. 4- در هر حال باید « همان اعتقاد به توحید و عمل به احکام آن است »
عبادات واجبه را به موقع خود به جاي آورد و از محرمات دوري نمود. (الثانیۀ) الایۀ 9 فی الحجرات قوله سبحانه وَ أَقْسِطُوا إِنَّ اللَّهَ
یُحِبُّ الْمُقْسِطِینَ. آیات الأحکام (الجرجانی)، ج 2، ص: 748 مؤید اینست آن که روایت کردهاند از امیر المؤمنین علیه السّلام که
فرمود (__________________________________________________ الترجمۀ) همیشه عدالت کنید
که خدا اهل عدل و داد را دوست میدارد. بدان که آیه کریمه دلالت میکند که باید اهل ایمان در هر امري از امور به عدالت
رفتار نماید به جهت این که خداوند اشخاصی را که از روي عدالت رفتار کنند خواه در افعال و خواه در گفتار دوست میدارد. و
بدیهی است که حذف متعلق (المفعول) افاده عموم میکند پس اداي شهادت از جملی مصادیق امر به قسط و عدالت است خصوصا
به ملاحظه تعلیل بقوله تعالی (إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُقْسِطِینَ) مفهوم آیه چنین میباشد که خداوند کتمان کنندگان را دوست نمیدارد. و
بالجمله با آیه شریفه میتوان استدلال کرد بر این که شهود باید در اداي شهادت حق را کتمان ننمایند چون که خداوند متعال
عادلان را دوست میدارد. خلاصه آیه کریمه به قرار ذیل است: 1- این که لازم است اهل ایمان را مراعات عدالت. 2- این که
تحمیلات ناروا و غیر عادلانه جایز نیست. 3- این که در موقع منازعه بین دو دسته از مسلمین نباید از قواي بیگانه استمداد نمود و با
دخالت بیگانگان بیضه اسلام را تضعیف کرد. 4- این که رفتار عادلانه در همه حال امریست محبوب در نزد خداي تعالی. 5- این
که خدا کسانی که با عدالت رفتار کنند دوست میدارد. (الثالثۀ) الایۀ 59 فی النساء قوله سبحانه یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَ
أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ فَإِنْ تَنازَعْتُمْ فِی شَیْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَی اللَّهِ وَ الرَّسُولِ إِنْ کُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ ذلِکَ خَیْرٌ وَ
أَحْسَنُ تَأْوِیلًا. آیات الأحکام (الجرجانی)، ج 2، ص: 749 (فرض للّه الشهادات استظهارا علی المجاهدات) یعنی واجب گردانید
خداي تعالی (__________________________________________________ الترجمۀ) اي کسانی که
به خدا ایمان آوردهاید فرمان خدا و رسول و فرمانداران (از طرف خدا و رسول) را اطاعت کنید و چون در چیزي کارتان به گفتگو
و نزاع کشد بحکم خدا و رسول باز گردید اگر به خدا و روز قیامت ایمان دارید این کار براي شما از هر چه تصور کنید بهتر و
خوش عاقبت تر خواهد بود. (اقول) لما امر اللَّه تعالی فی آیۀ إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُکُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَماناتِ إِلی أَهْلِها وَ إِذا حَکَمْتُمْ بَیْنَ النَّاسِ أَنْ
تَحْکُمُوا بِالْعَدْلِ. الحکام بأداء الامانات إلی أهلها التی منها الامامۀ و الخلافۀ اذا کانت بید غیر أهلها. و بالحکم بالعدل بین الناس و عد
الظلم و الجور بقوله (أَنْ تَحْکُمُوا بِالْعَدْلِ) امر سبحانه فی هذه الآیۀ الشریفۀ یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی
الْأَمْرِ مِنْکُمْ الناس و الرعایا کلهم بإطاعۀ اللَّه و اطاعۀ الرسول و اطاعۀ اولی الامر الذین عصمهم اللَّه من الزلل. و بإرجاع الامر إلیهم فی
مقام المخاصمۀ فیما اذا وقع إلی تنازع و التشاجر بینهم فی شیء من الامور إلی اللَّه تعالی و الرسول صلی اللَّه علیه و آله و سلّم لقضیۀ
الایمان باللَّه و الیوم الاخر و لقضیۀ کون ذلک الارجاع اصلح و احسن تأویلا من الارجاع إلی الجبت و الطاغوت. ( (من المراد من
اولی الامر منکم)) (اقول) المراد من اولی الامر الذین أوجب اللَّه طاعتهم هم الذین عصمهم اللَّه من الاثم و الجور. آیات الأحکام
(الجرجانی)، ج 2، ص: 750 کوههاي به عدالت را از جهت غالب شدن بر انکار منکران بر جهادها و سعی در کارها
__________________________________________________اذ لو کان المراد منهم مطلق اولی
الامر لکان الامر بالرد إلیهم فی مقام رفع التنازع و التشاجر لغوا و عبثا لمکان الامر منهم بالجور و الخیانۀ و الجنایۀ. و اذا لا یحصل نفع
من ذلک الارجاع بل یکون هذا ظهیرا للجائر و ایقاد نار التشاجر و الظلم بین المتنازعین و ذلک شر و اقبح تأویلا فسبحان اللَّه عما
یصفون. فعلی هذا تکون الآیۀ دالۀ علی وجوب کون الترافع علی الرسول و اولی الامر (الائمۀ المعصومین) و علی من نصبهم و هو
الفقیه العدل خصوصا فی زمن الغیبۀ. و من البدیهی ان العدالۀ فی الحاکم القاضی کالعصمۀ فی اولی الامر شرط فی الحکومۀ
الشرعیۀ. (الرابعۀ) الایۀ 181 فی البقرة قوله تعالی فَمَنْ بَدَّلَهُ بَعْدَ ما سَمِعَهُ فَإِنَّما إِثْمُهُ عَلَی الَّذِینَ یُبَدِّلُونَهُ إِنَّ اللَّهَ سَمِیعٌ عَلِیمٌ. هر که از
وارث وصیت متوفی را تغییر داده و عوض کند پس از شنیدن و ثبوت امر در پیش خود وارث در صورتی که وصیت موافق شریعت
صفحه 340 از 346
بوده باشد البته گناه کار میباشد و معصیت ترك وصیت موصی بر گردن تغییر دهندگان است به جهت این که خداوند متعال
گفتههاي خلق را شنوا و به اعمال آنها دانا است (هر شخصی که خلاف حکم الهی را به جاي آورد خداوند بحد لازم او را عذاب
خواهد کرد). (بدان که) آیه شریفه هر چندي که راجع به تغییر و تبدیل در امر وصیت است ولی به مقتضاي اطلاق تبدیل شامل
است به تبدلی که از ناحیه کتمان شهادت و یا دروغ گفتن در اداي آن باشد. به طوري که در موقع اثبات وصیت گواهان موافق
واقع و طبق وصیت موصی اداي شهادت نکنند آن وقت گناه تغییر وصیت راجع به شهودي است که در اداي آیات الأحکام
(الجرجانی)، ج 2، ص: 751 نیست آخر کلام در این مقام و اتمام تفسیر آیات احکام مشتمل بر تحقیقات متعلقه
__________________________________________________شهادت دروغ گفتهاند و یا انکار
اصل شهادت کردهاند. کتمان شهادت وصیت و یا کذب در شهادت از مصادیق تبدیل وصیت است و بنا بر این تقدیر آیه شریفه
دلالت میکند بوجوب اداي شهادت و حرمت کتمان آن. و بنا بعموم علت اثم که تبدیل امري است از حقیقت خود شامل میشود
بوجوب اداي شهادت در تمام موارد در موقعی که اثبات حق موقوف بر آن باشد (إِنَّ اللَّهَ سَمِیعٌ عَلِیمٌ). (الخامسۀ) الایۀ 282 فی
البقرة قوله (وَ لا یَأْبَ الشُّهَداءُ إِذا ما دُعُوا). (الترجمۀ) زمانی که شهود براي اداي شهادت دعوت شوند نباید از رفتن به مجلس
شهادت (المحکمۀ) خودداري و از اداي شهادت استنکاف نمایند. (بدان که) آیه شریفه صریحست در وجوب اداي شهادت زمانی
که خوانده شوند بر اداي آن. و بدیهی است که مورد مخصص نمیباشد پس وجوب اداي شهادت و حرمت کتمان آن کلی و راجع
به کلیه مواردیست که اثبات حق موقوف بر آن باشد. و علاوه از آیه شریفه مستفاد میگردد که قبول شهادت گواهان لازم القبول
است و گر نه جعل و تشریع لغو خواهد شد. خلاصه آیه کریمه اینست شهود در موقع احضار نباید از رفتن به مجلس محاکمه و
اداي شهادت استنکاف نمایند. (السادسۀ) الایۀ 282 فی البقرة قوله تعالی (وَ اسْتَشْهِدُوا شَ هِیدَیْنِ مِنْ رِجالِکُمْ فَإِنْ لَمْ یَکُونا رَجُلَیْنِ
فَرَجُلٌ وَ امْرَأَتانِ مِمَّنْ تَرْضَوْنَ مِنَ الشُّهَداءِ أَنْ تَضِلَّ إِحْداهُما فَتُذَکِّرَ إِحْداهُمَا الْأُخْري (الترجمۀ) در موقع نوشتن سند دو نفر از مردان
شما (مسلمانان) اگر. آیات الأحکام (الجرجانی)، ج 2، ص: 752 به نظم کلام و تدقیقات لایقه بمعنی و مرام که به دولت نواب
کامیاي همایون اعلی __________________________________________________ شاهد دو نفر
مرد نباشد آن وقت دو نفر زن و یک نفر مرد باید شاهد شود این شهود از آن اشخاص باشند که به شهادت آنها راضی باشید (از
اشخاص عادل و عاقل و ضابط و کامل و امین شاهد اختیار کنید) شاهد بودن دو نفر زن به جاي یک مرد از این جهت است که اگر
یکی از زنها شهادت را فراموش نمود در آن صورت زنی که شهادت به یادش مانده بزن فراموشکار یاد آوري نماید. بدان که آیه
شریفه صریحست در امر به گواه گرفتن به قرض از دو نفر مرد مسلم عادل یا از یک نفر مرد دو زن از اشخاص عادل براي اثبات
حق داین پس اگر شهادت مقبول نبود هر آینه تشریع لغو میبود. و بنا بر این اداي شهادت واجب خواهد شد تا حق مسلم ضایع
نشود. (السابعۀ) الایۀ 283 فی البقرة قوله تعالی (وَ لا تَکْتُمُوا الشَّهادَةَ وَ مَنْ یَکْتُمْها فَإِنَّهُ آثِمٌ قَلْبُهُ وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ عَلِیمٌ). (الترجمۀ) و
کتمان شهادت ننمایید که هر کس کتمان کند البته قلب وي گناه کار است و خدا از همه کار (پیدا و پنهان) شما آگاهست. (بدان
که) آیه شریفه صریحست بر حرمت کتمان شهادت در دین و بدیهی است که مورد مخصص نمیشود خصوصا بعد قوله (وَ مَنْ
یَکْتُمْها فَإِنَّهُ آثِمٌ قَلْبُهُ) به جهت این که نهی کتمان شهادت بدین را معلل کرده به این که کتمان شهادت ناشی از گناه قلب که
مساوي عدم ایمان قلبی است و این معنی در کتمان کلیه شهادات موجود است و عبرت در امثال مقام بعموم علت است. خلاصه
مفاد آیه اینست که شهود را واجب است اداي شهادت نباید شهادت خود را کتمان کند. (الثامنۀ) الایۀ 33 فی المعارج قوله سبحانه وَ
الَّذِینَ هُمْ بِشَ هاداتِهِمْ قائِمُونَ آیات الأحکام (الجرجانی)، ج 2، ص: 753 خلخال اختتام در پا کشید و از پرده خفاء بر منصه ظهور
جلوهگر گردید و از (__________________________________________________ الترجمۀ) و
اشخاصی که شهادت را کتمان نکرده در موقع لازم تغییر و تبدیل نداده از روي حقیقت همان طوري که واقع شده اداي شهادت
صفحه 341 از 346
کنند. (بدان که) آیه شریفه در مقام مدح مصلین به صفت اداي شهادت بحق نازل شده پس آیه کریمه دلالت دارد بر این که
کسانی که در شهادت قائم و درستکار نیستند از سلک مصلین خارج هستند. (التاسعۀ) الایۀ 72 فی الفرقان قوله تعالی (وَ الَّذِینَ لا
یَشْهَدُونَ الزُّورَ وَ إِذا مَرُّوا بِاللَّغْوِ مَرُّوا کِراماً). (الترجمۀ) و آنان هستند که بنا حق شهادت ندهند هر گاه بعمل لغوي (از مردم هرزه)
بگذرند بزرگوارانه از آن در گذرند. بدان که آیه شریفه صریحست در این که مؤمنان دروغ نگویند و شهادت دروغ نمیدهند
بلکه در مجالسی که دروغ میگویند حاضر نمیشوند تا سخنان دروغ را گوش آنها نشنود و اگر به مجلس گذشتند که در آن
مجلس سخنان لغو و غیر لازم گفته شود نفس خود را از ماندن در آن مجلس عزیز مکرم قرار داده اعراض کرده از آن مجلس
میگذرند. خلاصه مفاد آیه اموریست بشرح زیر: 1- نباید شخص شهادت دروغ بدهد و یا خدا نخواسته دروغ بگوید. 2- از
مجالسی که دروغ و سخنان گزاف میگویند باید دوري کرد. 3- از مجالسی که براي اعمال لغو و غیر لازم بر پا شده باید اعراض
نمود. 4- این که شهادت بباطل و حضور به مجلس لغو خارج از صفت بندگان خداست. (العاشرة) الایۀ 90 فی النحل قوله تعالی إِنَّ
اللَّهَ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْإِحْسانِ. آیات الأحکام (الجرجانی)، ج 2، ص: 754 مشایم ختامه مسلک دماغ جان طالبان را معطر گردانید.
(__________________________________________________الترجمۀ) همانا خدا (خلق را) فرمان
به عدل و احسان میدهد. (بدان که) آیه شریفه نص است در این که خداوند تعالی مردم را به مکارم اخلاق از عدل و احسان و
درستکاري امر کرده است و شهادت فاسق از قبیل منکر و فحشاء است نباید که خدا شهادت چنین اشخاص را ممضی کرد به جهت
استلزام حجیت شهادت آنها تضییع حقوق مردم. پس شاهد باید عادل باشد داخل تحت فرمان خدا بوده مردم راحت نماید. (الحادي
عشر) الایۀ 83 فی البقرة قوله سبحانه (وَ قُولُوا لِلنَّاسِ حُسْناً). (الترجمۀ) و به زبان خوش با مردم تکلم کنید. (بدان که) خداوند متعال
در این آیه امر میکند به گفتن کلام حسن و درست (شهادت) فاسق غالبا خارج از حسن و صدق است و بدیهی است که خداوند
متعال شهادت کسی که در گفتار خود قول حسن را ملاحظه نکند امضاء نخواهد کرد به جهت استلزام حجت بودن آن تضییع
حقوق مسلمین را. (الثانیۀ عشر) الایۀ 2 فی المائدة قوله سبحانه وَ تَعاوَنُوا عَلَی الْبِرِّ وَ التَّقْوي وَ لا تَعاوَنُوا عَلَی الْإِثْمِ وَ الْعُدْوانِ وَ اتَّقُوا
اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ شَدِیدُ الْعِقابِ. (الترجمۀ) و باید شما به یک دیگر در نیکوکاري و تقوي کمک کنید نه بر گناه و ستم کاري و بترسید از
خدا بتحقیق عقاب خدا سختتر است. (بدان که) آیه شریفه نص است در این که خداوند متعال امر میکند به تعاون بکارهاي نیک
و عملهائی که داراي تقوي و پرهیزکاري داشته باشد و نهی میکند از معاونت به گناه و بکارهاي بد و دشمنی و شهادت بباطل و
کتمان آن معاونت بر اثم است و تشریع حجیت قول شاهد فاسق بدون تحقیق صدق آن معاونت بر اثم است و حال آن که از
معاونت به اثم و عدوان نهی فرموده است. آیات الأحکام (الجرجانی)، ج 2، ص: 755 الحمد للّه علی حسن الفاتحۀ و الخاتمۀ و
الصلاة و السلام علی خاتم النبیین __________________________________________________ پس
آیه شریفه دلالت میکند بر این که شهادت فاسق به جهت معاونت به اثم حجت نیست. (الثالثۀ عشر) الایۀ 70 فی الاحزاب قوله
تعالی یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ قُولُوا قَوْلًا سَدِیداً. (الترجمۀ) اي اهل ایمان از خداوند متعال بترسید سخنان ناشایست را ترك
کنید و به تکلم از روي حق و عدالت قصد نموده از عدالت کنار نشوید. (بدان که) آیه شریفه نصست در این که مؤمن باید در
گفتار خود در همه حال خواه مقام اداي شهادت باشد و یا در سایر حالات راست گو بوده از حق و عدالت کناره جوئی نکند.
(خلاصه) آیه شریفه اینست که شخص باید خدا ترس بوده در سخن گفتن نباید از حق و عدالت کنار شده سخن ناصواب گفت.
(الرابعۀ عشر) الایۀ 141 فی البقرة قوله تعالی وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ کَتَمَ شَ هادَةً عِنْدَهُ مِنَ اللَّهِ وَ مَا اللَّهُ بِغافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ. (الترجمۀ) یعنی
شخصی که از خبر و شهادة خداوند متعال چیزي نزد او باشد و او آن شهادت را کتمان کرده بیان نکند کیست که ظالمتر از آن. آن
چیزهایی را که انجام میدهید خدا از آنها غافل نیست. (بدان که) آیه شریفه صریحست که کتمان شهادت ظلم است پس نباید
شخص مسلم مؤمن به خدا حق را کتمان کرده و بخلاف واقع شهادت دهد. خلاصه مفاد آیه بشرح زیر است: 1- احکام الهی را
صفحه 342 از 346
نباید کتمان کرد. 2- در هیچ مورد کتمان شهادت نباید نمود. [.....] آیات الأحکام (الجرجانی)، ج 2، ص: 756 و عترته الطاهرین
الباهرین __________________________________________________. 3- کتمان شهادت ظلم و
حرامست. 4- کتمان شهادت خدائی از بدترین ظلمها است. 5- خداوند از اعمال مردم غافل نیست. 6- تفرقه و فساد و روش
مختلف از کتمان تعالیم الهی ناشی شده است. (قُلْ أَ أَنْتُمْ أَعْلَمُ أَمِ اللَّهُ (الخامسۀ عشر) الایۀ 5 فی النور قوله تعالی وَ الَّذِینَ یَرْمُونَ
الْمُحْ َ ص ناتِ ثُمَّ لَمْ یَأْتُوا بِأَرْبَعَۀِ شُهَداءَ فَاجْلِدُوهُمْ ثَمانِینَ جَلْدَةً وَ لا تَقْبَلُوا لَهُمْ شَ هادَةً أَبَداً وَ أُولئِکَ هُمُ الْفاسِقُونَ. (الترجمۀ) اشخاصی
فلان کس زنا کار » و یا « تو زنا کردي » یا این که « زنا کار » که به زنان عفیفه و صالحه نسبت زنا دهند (مثلا به آنها بگویند اي
در اسناد زنا به یک نفر) باید چهار نفر شاهد اداي شهادت کند تا زناي مورد اسناد ثابت شود بعد از نسبت دادن زنا به زنان « است
عفیفه اگر چهار نفر شاهد از براي اثبات نسبتی که میدهند نیاورند آن وقت به اشخاصی که به زنان صالحه نسبت زنا دادهاند هشتاد
تازیانه بزنید و بعد از آن که حد زدید دیگر شهادت آنها (قذف کنندگان) را تا عمر دارند قبول نکنید چه به سبب نسبت ناروا به
زنان صالحه البته آنها فاسقانند. (بدان که) آیه شریفه صریح است در این که در اثبات نسبت زنا به کسی چهار نفر شاهد لازم است
و در صورت جمع نشدن چهار نفر شاهد باید به رمی- کنندگان هشتاد تازیانه بزنند. و هم چنان صریحست در این که شهادت رمی
کنندگان در سایر امور هم مورد قبول نیست به جهت فسق آنها و نیز صریح است در این که شاهد باید عادل باشد به سبب تنصیص
بعدم قبول شهادت قاذف به قید ابدیت به تعلیل این که آنها فاسقانند. آیات الأحکام (الجرجانی)، ج 2، ص: 757 قد فرغ من تسویده
اقل العباد و اضعفهم الراجی رحمۀ ربه الغنی معصوم الحسینی
__________________________________________________خلاصه مفاد آیه شریفه به قرار ذیل
است: 1- هر کس به زنان صالحه و عفیفه نسبت زنا دهد و چهار شاهد نیاورد باید هشتاد تازیانه به او زده شود شهادت او را ما دام
العمر قبول نکنند (مگر در صورت توبه) چنانچه میفرماید (إِلَّا الَّذِینَ تابُوا مِنْ بَعْدِ ذلِکَ وَ أَصْلَحُوا فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ- 6) یعنی
شهادت آنها مادامی که در فسق خودشان باقیند قبول نمیشود مگر این که بعد از اجراي حد قذف توبه کنند و سخنان قبلی را
اصلاح نمایند به جاي آن سخنان خوب گفته و مشغول اعمال صالحه باشند که از آن جمله توبه و ندم است در این صورت خداوند
متعال به آنها رحم کرده گناهشان را میبخشد. 2- براي ثبوت زنا چهار شاهد (عادل) باید شهادت دهند. 3- اشخاصی که به
دیگران بطور ناروا نسبت زنا میدهند فاسقانند. 4- شهادت قذف کنندگان به جهت فسق مورد قبول نیست مگر این که بعد از حد
خوردن توبه کنند و گذشتهها را اصلاح نمایند خداوند توبه آنها را قبول کرده میبخشد. هذا ما تیسر لنا بحول اللَّه تعالی و قوته من
توضیح آیات الاحکام و لنختم الکلام بذکر آیۀ واحدة و ترجمتها فی شأن کتاب اللَّه (قرآن مجید) تذکرة لأولی الالباب و هو قوله
وَ هذا کِتابٌ أَنْزَلْناهُ مُبارَكٌ مُ َ ص دِّقُ الَّذِي بَیْنَ یَدَیْهِ وَ لِتُنْذِرَ أُمَّ » .( تعالی الآیۀ ( 93 ) فی سورة الانعام. (اعوذ باللَّه من الشیطان الرجیم
الترجمۀ) یا محمد صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم ) .« الْقُري وَ مَنْ حَوْلَها وَ الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ یُؤْمِنُونَ بِهِ وَ هُمْ عَلی صَ لاتِهِمْ یُحافِظُونَ
این قرآن کتابی است پر فائده و نافعتر که به تو نازل کردهایم فائده آن همیشگی و دائمی است از این جهت بعد از قرآن مجید
کتاب. آیات الأحکام (الجرجانی)، ج 2، ص: 758 آلان براغوش فی 2 شهر رمضان المبارك من شهور سنۀ 12 المرجو من الناظرین
__________________________________________________دیگري لازم نیست، این قرآن
کتابهاي نازله قبلی را تصدیق میکند. (یا محمد) این قرآن را به تو نازل کردیم که تا به سبب آن اهل مکه و مردم اطراف مکه را از
عذاب خداوند متعال بترسانی تا بدین اسلام داخل شوند. (اشخاصی) که به آخرت ایمان دارند به قرآن هم ایمان میآورند.
(آنهایی) که به قرآن و آخرت ایمان دارند نمازهاي خویش را مواظبت میکنند و در اوقات معینه نمازها را اداء نمایند. آیه شریفه
دلیل است بر این که حضرت پیغمبر اسلام (محمد بن عبد اللَّه) صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم بتمام مخلوقات روي زمین مبعوث شدهاند
زیرا از شرق و غرب و شمال و جنوب تمام اطراف مکه معظمه محسوب میشود ضمنا آیات وافی هدایت دیگري هم در این مورد
صفحه 343 از 346
نازل شده چنانکه در مؤلفات دیگري ذکر نمودهایم. خلاصه مفاد آیه کریمه اموریست به ترتیب ذیل: 1- قرآن تنها کتاب و
راهنماي براي تأمین سعادت و آرامش خاطر بشر است. در تمام ازمنه به اقتضاي و توسعه علم آن میتوان از دستورات آن در امر
دین و دنیا بهرهمند شد. 2- قرآن مجید مصدق کتب پیشین نازله از طرف خدا است. 3- حضرت ختمی مرتبت محمد بن عبد اللَّه
- صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم خاتم انبیاء و رسل بوده کتاب او (قرآن) دنیا را بسوي همزیستی زیر لواي توحید دعوت میکند. 4
فطرت بشر طالب آزادي و تعمیم عدالت و مساوات در حقوق میباشند. دستورات قرآن بطور صریح آن را تأمین میکند. باید از
جاه طلبی و عناد و لجاجت دست کشید و براي آسایش بشر تعالیم آیات الأحکام (الجرجانی)، ج 2، ص: 759 و المطالعین علیه ان
(لا ینسانی من الدعوات __________________________________________________). قرآن را
تعمیم داد. 5- باید اشخاص مؤمن به اداي نمازهاي خویش مواظبت کنند. (هذا کِتابُنا یَنْطِقُ عَلَیْکُمْ بِالْحَقِّ). الحمد للّه و صلی اللَّه
علی محمد و آله الطاهرین قد وقع الفراغ من تعلیقنا هذا (التوضیح) فی الیوم الخامس من شهر شوال المکرم 1380 الهجري المطابق
بالیوم الثانی من فروردین الفرسی 1339 الشمسی.